کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب آفتاب نیمه شبانتشارات سایه گستر منتشر کرد:می خواستم جواب کامل تری به سؤالش بدهم و زیرلب گفتم: «نمی تونم بخوابم.» لحظه ای ساکت شد. پرسید: «هیچ وقت؟» جواب دادم. «هیچ وقت.» در نگاه نافذش، حیرت و اشتیاقی را دیدم و ناگهان هوس کردم بخوابم. نه برای فراموشی گذشته، نه برای فرار از کسالت، بلکه چون می خواستم خواب ببینم. شاید اگر می توانستم در عالم رویا باشم، اگر می توانستم خواب ببینم، می شد چند ساعتی در دنیایی که من و او می توانستیم با هم باشیم، زندگی کنم. او خواب مرا می دید. من هم می خواستم خواب او را ببینم. به من خیره شد. چهره اش سرشار از شگفتی بود. مجبور شدم نگاهم را بدزدم. من نمی توانستم خواب او را ببینم. او هم نباید خواب مرا ببیند.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
1 ماه پیش
3.5بهخوان
مجموعه گرگ و میش، روایت اتفاقاتی هست که برای بلا و ادوارد می‌افته. ادوارد کالن، خون‌آشامی که متعلق به خانوادۀ (خون‌آشام) کالنه، به بلای انسان علاقه پیدا می‌کنه. عمده چهار جلد اول از زبان بلا به روایت چالش‌هایی که این زوج با آن‌ها رو به رو می‌شن می‌پردازه. اما در جلد پنجم (آفتاب نیمه شب) سعی می‌کنه تمام اتفاقات ابتدای داستان (جلد اول) را از دید ادوارد بررسی کنه و با احساسات و افکارش آشنا بشه. فارغ از موضوع، کلیشه‌ها و موارد دیگه توی داستان، استنفی میر در توصیف احساسات و افکار خیلی خوب عمل می‌کنه. به طوری که حتی با وجود این‌که می‌دونی در ادامه چه اتفاقاتی می‌افته، خوندن افکار ادوارد تازگی داشت و کتاب رو کسل‌کننده نمی‌کرد. با این حال مطمئن نیستم که هر کسی بتونه باهاش ارتباط بگیره. بزرگترین نقطه قوت این مجموعه توصیف افکار و احساساته که نویسنده سعی کرده به نحو احسنت روش کار کنه (اصل امتیازی که در نظر گرفتم به این خاطره) و واقعا خوندن فکر شخصیت‌ها لذت‌بخشه (و همون‌طور که به ادوارد احساس امنیت می‌ده، به مخاطب نیز اطمینان می‌ده).
کتاب های دیگر استفنی مه یرمشاهده همه