کتاب|

عمومی|

داستان

پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
1 سال پیش
3بهخوان
کتاب یازدهم ۲۲-۲۷خرداد ۴۰۲ ‌ مارسل امه رو با مجموعه داستان «دیوارگذر» شناختم. تجربه‌ای ناب و متفاوت با ترکیبی از خیال و واقعیت. رستوران نقاشی هم همینطور بود. یک اثر رئال جادویی پر از استعاره و مفهوم و تلنگر. «لافلور» نقاش نچندان معروفیه که تابلوهاش می‌تونن شکم گرسنه رو سیر کنن! بله! آدم اگه چنددقیقه به نقاشی‌هاش نگاه کنه، گرسنگی‌ش برطرف میشه و میل به غذای واقعی رو از دست میده! یه ایده خیلی جالب! روزی جوانک بینوایی به طور اتفاقی به این خاصیت عجیب تابلوهای لافلور پی می‌بره و با خود نقاش که از این ماجرا بی‌خبر بود، در میون می‌ذاره و به این ترتیب، در عرض چندروز لافلور بسیار معروف میشه با کلی طرفدار و خاطرخواه و تابلوهاش ارزش چندمیلیونی پیدا میکنن! حالا لافلور با این همه معروفیت قراره با تابلوهاش چکار بکنه؟ زندگی خودش و مردم بینوای فرانسه که همچنان با عوارض جنگ‌جهانی دوم و فقر و گرسنگی دست و پنجه نرم میکنن، چه تغییری خواهد کرد؟ دولت و نظام سرمایه‌داری فرانسه در قبال این معروفیت لافلور چه واکنشی نشون خواهند داد؟ و.. ‌ چیزی که منو به فکر فرو برد اینه که‌؛ چرا هنر و هنرمند فقط در صورتی‌که در خدمت جسم انسان و پاسخگوی نیازهای مادی اون باشن، ارزشمند تلقی میشن؟ و چرا ارزش واقعی اون‌ها که نوازش و تغذیه روح انسان هست نادیده گرفته میشه؟ ‌ کتاب کوتاه و تاثیرگذاریه با یه ترجمه خوب که میشه در یکی دوساعت خوند و به فکر فرو رفت:)