دربارهی کتاب جشن شکارانتشارات کوله پشتی منتشر کرد:گروهی حدوداً سیساله بعد از گذشت ده سال به رسم عادت دوران دانشجویی در آکسفورد تصمیم میگیرند روزهای کسلکنندۀ تعطیلات کریسمس را باهم بگذرانند. آنها ارتفاعات دورافتاده و باصفای اسکاتلند را انتخاب میکنند – منطقهای کاملاً ساکت و آرام.این سفر خیلی عادی آغاز میشود: تماشای مناظر دلفریب و چشماندازهای دلهرهآور، نوشیدن کنار آتش و یادآوری خاطرات گذشته. اما بعد از گذشت یک دهه، دلخوریهای رازگونۀ ناچیزشان عمیق و عمیقتر شده است. ناگهان در حین خوشگذرانی سال نو، ریسمانی که آنها را به هم متصل میکرد پاره میشود، درست مثل بهمنی که به ناگاه سرازیر شده و کلبهای را در محاصره خود بگیرد و آن را از جهان جدا کند.دو روز بعد، دقیقاً در روز سال نو، یکی از آنها میمیرد و بقیه مظنون به قتل میشوند.یک ضربالمثل قدیمی میگوید دوستانت را نزدیک خودت نگه دار. اما تا چه حد نزدیک؟پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
از نویسنده کتاب جذابی مثل فهرست مهمانان بعید بود این کتاب! خلاصه بگم داستانش طوری بود تو 100 صفحه میشد جمع شه! اما الکی کش دار شده بود
نویسنده برای پیش بردن روند داستان از شراب و مستی و خیانت بین زوج ها کمک گرفته که برای من بشخصه هیچ جذابیتی نداشت
تنها شباهتش به فهرست مهمانان(که همین هم منو ترغیب کرد بخونمش) تم داستانیش بود، چند دوست که بعد سالها دور هم جمع میشن تا مهمونی بگیرن
5 ماه پیش
3بهخوان
بعد از خوندن ۲۰درصد از کتاب مشخص بود که کدوم شخصیت مرده و کی قاتله، اما جدا از این بدک نبود فکر میکنم امتیاز ۳ مناسب باشه برای این کتاب.
8 ماه پیش
4.5بهخوان
مهمانی شکار هم مثل فهرست مهمانان امضای خاص لوسی فولی را دارد.روایت از زاویه ی نگاه ادم های متفاوت .نوعی از روایت که با پرهیز از دانای کل بودن در حالت اول شخص ، تمام جزییات را منتقل میکند.
نکته ی دیگر اثار فولی بازی با راز های آدم هاست وکمکمفاش شدن این راز ها،و در نهایت چرخش و پیچش داستان پیشبرد آن را تعریف میکند.
گمانم فولی خوب میداند چه طور با زندگی و ادم ها وَر برود که داد همه دربیاید و هر چه هست و نیست را روی داریه بریزد.
مهمانی شکار داستان آدم های ظاهرا خوب و دوست داشتنی است که ریا کارند و در باطن هر کدام شیطانی هستند برای خودشان.این شیطان ها زمانی دوست بوده اند و راز هایی دارند،حالا گرفتار شده اند و جز با برملا کردن راز هایشان، کارشان پیش نمیرود.
خودتان حدس بزنید تا آخر ماجرا را...