کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب قصه هایی از کافهانتشارات اشراقی منتشر کرد:*بیش از یک میلیون نسخه فروخته شده در جهان به زبان های مختلف **پرفروش ترین کتاب در بخش بین الملل آمازون *نویسنده کتاب قبل از اینکه قهوه سرد شود، داستان چهار مشتری جدید را روایت می کند که هر کدام بنا به دلایلی می خواهند از پیشنهاد سفر در زمان کافه فونیکولی فونیکولا استفاده کنند.در میان چهره هایی که برای خوانندگان رمان قبلی توشیکازو کاواگوچی آشنا خواهند بود، با این شخصیت ها آشنا می شویم:مردی برای دیدن بهترین رفیقش که 22 سال پیش مرحوم شده به گذشته باز می گردد پسری که نتوانست در مراسم خاکسپاری مادرش شرکت کند عاشق ناکامی که برای دیدن معشوقه اش در زمان سفر کرد کارآگاه پیری که هیچ وقت آن هدیه را به همسرش نداد...این قصه های زیبا و ساده، روایت افرادی است که برای ادامه زندگی خود باید با گذشته خود روبرو شوند. کاواگوچی بار دیگر خواننده را دعوت می کند تا از خود بپرسد:اگر می توانستی به گذشته برگردید چه چیزی را تغییر می دهی؟توشیکازو کاواگوچی در سال 1971 در اوزاکا ژاپن متولد شد. وی تهیه کنندگی ، کارگردانی و نویسندگی در گروه نمایشی Sonic Snail را بر عهده داشت. به عنوان نمایشنامه نویس ، آثارش شاملCOUPLE ، Song Sunset و family time است. نمایشنامه او قبل از اینکه قهوه سرد شود برنده جایزه بزرگ جشنواره درام Suginami شد. این اولین حضور وی به عنوان نویسنده است .و به یک کتاب پرفروش بین المللی تبدیل شده است.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
2بهخوان
کافه‌ای قدیمی در توکیوی ژاپن هست که می‌شود با نشستن روی یکی از صندلی‌هایش و سفارش یک قهوه به گذشته سفر کرد. اما چند قانون دارد: نمی‌شود از روی صندلی بلند شد و از کافه خارج شد؛ باید قهوه را تا قبل از سرد شدن سر کشید و به حال برگشت؛ و اینکه هر چی کنی و بگویی، حال تغییری نمی‌کند. کتاب نسبتا پرشخصیت است و چهار فصل دارد که در هر کدام یک نفر در زمان سفر می‌کند تا عزیزی را ببیند و آخرین حرف‌هایش را به او بزند. اما فرصت اندک است و خیلی‌ها حتی اگر فرصت مجددی داشته باشند، باز هم حرف دلشان را نمی‌زنند. در کل خوب بود، اما نه در حدی که انقدر پرفروش باشد و چند ترجمه‌ی فارسی داشته باشد. این چیزی هم که پشت کتاب نوشته: "این سفر در زمان قرار است ابعادی دیگر هم پیدا کند"، خیلی معمولی است.
2 سال پیش
3بهخوان
آدم ها با هر مشکلی مواجه شوند، همیشه قدرت غلبه بر آن را میابند. فقط دل و جرئت میخواهد. فقط قبل اینکه قهوه سرد بشه آن را بخور... زیبا بود
4 ماه پیش
3بهخوان
" آدم‌ها با هر مشکلی مواجه شوند، همیشه قدرت غلبه بر آن را می‌یابند، فقط دل و جرئت می‌خواهد، و اگر آن صندلی بتواند دل آدم را عوض کند، کارش را کرده است، ولی با همان ظاهر خونسرد فقط می‌گوید: قبل از اینکه قهوه سرد بشه، بخورش:) " * دوستش داشتم، مخصوصا داستان اولش رو. فقط بنظرم اگه داستان‌ها کمی کوتاه‌تر و بدون جزئیات اضافه بود، تاثیرگذاریشون بیشتر میشد. و اینکه منم مثل بقیه کسایی که کتاب رو خوندن، با اسامی مشکل داشتم و همش فراموشم میشد که کدومشون کی بود🤓 ولی به‌هرحال ارزش خوندن رو داره و از اون کتاباییه که میتونم به راحتی به بقیه پیشنهادش کنم👌🏻
5 ماه پیش
3بهخوان
برگشتن به گذشته یا سفر به آینده همیشه از آرزوهای انسان بوده! اگه بتونی به گذشته برگردی یا اصلاً به آینده سفر کنی، چیکار می‌کردی؟ ̃o.O کتابی با سبک رئالیسم جادویی: داستانه فونیکولی فونیکولا؛ کافه‌ای کوچک در توکیو، که علاوه بر سرو نوشیدنی به مشتریانش فرصت سفر در زمان رو هم میده! و البته با کلی قانون (ˇ^ˇ)! یکی از قانوناش اینه که باید قبل از سرد شدن قهوه‌شون به زمان حال برگردند! چه فرصت کوتاهی.. داستان‌ به صورت کاملا روان روایت میشه؛ شروع میکنه به معرفی صاحبان کافه و مشتریاش که ۴تاشون در طول این کتاب در زمان سفر می‌کنند که و هرکدوم رو در یک فصل می‌خونیم: عاشق و معشوق زن و شوهر خواهرها مادر و فرزند شخصیت‌پردازی خیلی قوی‌ای نداره! آدم‌ها کاملاً معمولی هستن و دیالوگ‌هاشونم معمولیه! へ‿(ツ)‿ㄏ اما فکر‌می‌کنم از علت‌های معروف شدن این کتاب: ساده بودنشه و همینطور پرداختن به یکی از دل‌مشغولی‌های مهم آدما: گذر زمان، گذشته و آینده. اگر به گذشته برگردیم قادر هستیم که چیکار می‌کنیم یا چیکار می‌تونیم بکنیم!؟ آیا عوض میشیم؟ این حسرت گذشته، باعث میشه که قدر زمان و حال رو بیشتر بدونیم یا نه؟ آینده چطور؟ برای سفر در زمان، توی این کافه، باید روی صندلی خاصی بنشینید که خیلی کم خالی میشه! یک نفر از مشتری‌های قدیمیه این کافه وقتی در زمان سفر میکنه و به گذشته برمی‌گرده، انقدر درون غرق میشه که دیگه نمی‌تونه به زمان حال برگرده و مثل یک روح میشه! روحی سرگردان و بی‌هدف. این برجسته‌ترین نکته‌ی کتاب بود برام. زمان‌های زیادی بوده که به گذشته برگشتمو غرق شدمو مدت‌ها خودمو گم کردم..! الان خیلی بهتر درکش کردم. اگه قراره به گذشته نگاه کنیم باید این نگاه کوتاه باشه و عبرت‌آموز؛ انقدر مارو غرق نکنه که زندگی حال و آیندمون رو درگیر کنه.‌ 🌱اما او همچنان بر این باور است که آدم‌ها با هر مشکلی مواجه شوند، همیشه توان مقابله با آن را دارند. موضوع، شهامت است و اگر صندلی بتواند شخصیت کسی را عوض کند، مشخصاً هدفی دارد. اما بجای گفتن این‌ها، با قیافه‌ی بی‌تفاوتش فقط می‌گوید: «قبل از اینکه قهوه سرد بشه، بخورش.» در کل اگر از این سبک (رئالیسم جادویی) خوشتون میاد، پیشنهاد خوبیه. سبک، روان و بدون پیچیدگی. حس میکنم خیلی بیشتر میشه در موردش نوشت مخصوصا در مورد هر داستان و نکاتی که داشت؛ اما نمیدونم الان چرا هرچی تلاش کردم نتونستم🫠 ❌⚠️احتمال لو رفتن داستان: شخصیت‌ها با این قانون: «حتی وقتی به گذشته سفر می‌کنید، نمی‌تونید چیزی رو تغییر بدید» خیلی راحت کنار اومدن. حسرت خوردن واقعا چیزی رو عوض نمیکنه🤷🏻‍♀️.
کتاب های دیگر توشیکازو کاواگوچیمشاهده همه