به نام او
بهترین کتابی که در این یکی دو ماه خواندم همین کتاب بود. پیش از این با اینکه سه چهار کتاب از ترومن کاپوتی داشتم ولی چیزی از او نخوانده بودم. اول «صبحانه در تیفانی» را خواندم و لذت بردم و بعد هم «در کمال خونسردی» را. تجربه جالبی بود.
اول که خلاصه داستان را خواندم با خود گفتم کاپوتی چطور چنین داستان سرراستی را در این تعداد صفحه، که بهنظرم زیاد میآمد، گنجانده است؟ چه گفته که اینقدر طولانی شده؟ داستان این کتاب که براساس واقعهای حقیقی در یکی از ایالتهای امریکا است، ماجرای قتل چهار نفر از اعضای یک خانواده در دهه پنجاه میلادی است. کاپوتی بعد از فهمیدن خبر، به محل وقوع جرم میرود و شش سال تمام گزارش تهیه میکند، مشاهداتش را مینویسد و با افراد مختلف از جمله قاتلان مصاحبه میکند تا از میان یادداشتهایش به «در کمال خونسردی» میرسد. کتابی که خود او نام «رمان واقعگرایانه»* را برای آن انتخاب میکند.
هنر کاپوتی در این داستان جنایی پرداخت هنرمندانه داستانی است که همگان آن را میدانند. یعنی کاپوتی از این امتیاز که خوانندگان خود را با گرههای داستانی و روایی غافلگیر کند بیبهره است. او باید یک واقعه را که همه چیز آن مشخص است بهنحوی جذاب و وفادارانه، یعنی بدون دخالت تخیل خود، به مخاطب عرضه کند. کاری که بهنظر من با استادی تمام انجام میشود. و پس از خواندن کتاب تعداد بالای صفحات کتاب هم توجیهپذیر مینماید البته بهغیر از برخی از فرازها که اندکی مطول بهنظر میرسد. چرا که نویسنده به مسئلهای ساده، از این دست جنایات حداقل در امریکا بهوفور رخ میدهد، نگاهی عمیق و همهجانبه دارد. تو پس از خواندن کتاب هم با مقتولان احساس نزدیکی میکنی و هم با قاتلان، کسانی که بهشکلی دیگر در جامعه امریکا مظلوم واقع شدهاند.
آخرین نکته هم در مورد ترجمه است من در میان ترجمههای موجود در بازار قلم نصرالله مرادیانی را بیش از دیگران پسندیدم. و با نگاهی گذرا به متن اصلی احساس کردم که از بقیه دقیقتر است.
*non-fiction novel
10 ماه پیش
4بهخوان
خط داستانی باحالی داشت ولی یجاهایی آدم حوصلش سر میره از خوندنش
3 ماه پیش
4.5بهخوان
داستان این کتاب بر اساس واقعیت نیست، بلکه خود واقعیت است. حادثهای هولناک که در یک شب پاییزی، ۱۵ نوامبر سال ۱۹۵۹، در محله هالکوم واقع در حومه کانزاس، رخ داد.
نویسنده، در قالبی روزنامه وار، داستانی و تحلیلی واقعیت را روایت می کند. روایتی که در عین وابستگی به واقعیت تعلیق را از دست نمی دهد.
برایم تجربه جالبی بود. من در ابتدا با قربانیان احساس همدردی می کردم؛ اما در طی روند داستان و شخصیت پردازی و شرح سرگذشت عاملین حادثه همان حس همدردی را برای آنها، علی رغم کار شنیع و غیر انسانی شان، قائل شدم.
هر چند به نظرم، فرای احساسات شخصی، آنها به سزای اعمالشان رسیدند.
در انتها توصیه ای دارم برای کسانی که حجم صفحات و این نوع از روایت برایشان خسته کننده و ملال آور است. هر جا از داستان که احساس کردید دیگر نمی توانید تا انتهای این صفحات پیش بروید، می توانید به فیلمی با همین عنوان کتاب (In cold blood) مراجعه کنید.
این فیلم اقتباسی تقریباً وفادار به کتاب است که توسط ریچارد بروکس در سال ۱۹۶۷ انجام شده است. فیلمی نئونوآر که به شکل سیاه و سفید در همان لوکیشن های واقعی حادثه فیلمبرداری شده است. تقریباً تمام بخشهای مهم داستان در این فیلم موجود است و شما در طول ۱۳۵ دقیقه بدون بخش های حاشیهای کتاب، داستان را کشف و تماشا می کنید.