دربارهی کتاب پرده خوانانتشارات نو منتشر کرد:در آغاز نور بود. چراغها خاموش میشد. من مقابل پرده میایستادم، تک و تنها. به جمعیت نگاه میکردم. چندنفری بیشتر نبودند. علامت شروع را میدادم! آنوقتها توی همهٔ فیلمها، حتی آنها که در فضاهای بسته میگذشت، انگار باران میبارید. مال این بود که انگشتهای آپاراتچی حلقههای فیلم را خراب میکرد. بابابزرگ دستم را گرفته بود. یقهام را مرتب کرد و گفت: «لرزش صحنهها روی پرده از لرزش آپارات نبود. از نفسکشیدن تماشاچیها هم نبود. از تپش قلب کسی بود که حواسش به همهچیز بود، قلب پردهخوان، قلب من.»پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
یه رمان سرراست و ساده درباره ی پدربزرگی که پرده خوان سینما بوده زمانی که فیلم های سینما صامت بودن. عاشق سینما بودن پدربزرگ بخش جذاب ماجراست و ما همراه نوه از زمانی که سینمای صامت در حال افول بوده تا زمانی که کلا برچیده میشه و نسل جدید سینما جاش رو میگیره و پدربزرگ بیکار میشه، هستیم. به نظر من شاهکار نبود ولی از خوندنشم پشیمون نیستم
با نمایش این دیدگاه داستان کتاب فاش میشود.