کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب قطار سوت کشید (پالتوئی)انتشارات نیلا منتشر کرد:هذیان می گفت. پزشکان گفته بودند «اولین نشانه ی التهاب مغزی»، و همه ی همکارانش که دو نفری و سه نفری از ملاقات او در آسایشگاه برمی گشتند، همین حرف را تکرار می کردند.به نظر می رسید از این که خبر را با اصطلاحاتی علمی که چند دقیقه پیش از زبان پزشکان شنیده بودند به بعضی همکاران دیرکردهای بدهند که حالا سر راه به آنها برمی خوردند دستخوش رضایت خاصی می شدند:«جنون، جنون.»« ورم مغزی.» «التهاب غشای مغز» التهاب مغزی»می خواستند غم زده به نظر بیایند، اما تو دلشان احساس خشنودی می کردند، هم بابت رفع تکلیف عیادت و هم چون در سلامت کامل زیر آسمان پرطراوت صبح زمستانی از آن آسایشگاه دلگیر خارج می شدند.«می میرد؟ دیوانه می شود؟ »«خب... کی می داند؟»« خیال نکنم بمیرد..» «ولی آخر چه می گوید؟ چه می گوید؟»
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه