کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب شهر خون رنگانتشارات آسمون ریسمون منتشر کرد:جمعیت از تپه صعود کردند تا به میدان تقسیم رسیدند. حالا در صف مقدم بود و دختری با پوست روشن و چشم های آبی کنارش. دست در دست هم. در میدان تقسیم پلیس میان جمعیت رخنه کرد و هزار یا بیشتری از راهپیماها در محاصره قرار گرفتند، افراد صف مقدم در گازانبر پلیس گیر افتادند و سمت ستون لباس شخصی ها، که با چماق و سنگ منتظر آنها بودند هل داده شدند. به یاد می آورد نخستین دوست دخترش را در درگیری و بین راهپیماها گم کرد و شاهد بود دوست هایش به زخم چاقو از پای در می آمدند و پلیس فقط تماشا می کرد. جان بدر بردگان فرار می کردند تا در زیرزمین ساختمانی پنهان شوند.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر جمعی از نویسندگانمشاهده همه