کتاب|

عمومی|

داستان|

آمریکا

درباره‌ی کتاب وحشیشرل استریدر (زاده 17 سپتامبر 1968) رمان نویس مقاله نویس و مجری مقیم آمریکاست. اولین رمان وی (مشعل) در سال 2006 چاپ گردید که نظر مثبت منتقدان ا به همراه داشت.کتاب دومش وحشی که سرگذشت نامه خود اوست،در سال 2012 به چاپ رسید و به اثری پر فروش در سطح جهان بدل گردید و باعث شهرتش شد. وحشی به مدت 7 هفته در رتبه در رتبه اول نیویورک تایمز و 126 هفته متوالی در لیست پر فروش های نیویورک تایمز قرار گرفت. در سال 2014 فیلمی بر اساس این کتاب به کارگردانی ژان مارک ولی،و بازی ریس ویدرسپون ساخته شد.وی تا به حال چهار کتاب را به نگارش در آورده و در حال حاضر به همراه همسرو فرزندانش در پورت لند اورگن زندگی می کند.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
0 سال پیش
5بهخوان
"آهسته راه می‌روم اما هیچ‌گاه به عقب باز نمی‌گردم" و تمام... عالی بود .روایتی از تصمیم شرل استرید برای یک پیاده روی در مسیر جنگلی برای کنار آمدن با خودش، تنهایی، ترس و باورهایش. در این بین مروری بر زندگی گذشته داشت که عالی بود پر از حس غم ، حسرت ، پشیمانی و حتی خوشحالی!
7 ماه پیش
1بهخوان
حدود صد صفحه ازش خوندم و گذاشتم کنار به دلیل احساسات منفی شدید کتاب و یک سری مسائل غیراخلاقی که در کتاب بود و البته نکات و توضیحات زیاد که باعث شده خسته کننده باشه کتاب
6 ماه پیش
5بهخوان
واقعا بی نظیره تجربه زیسته ای عمیق ،پیاده روی چند هزار کیلومتری یک زن تنها بسیار بی پرده ،لخت و عور نوشته شده خوبی آمریکایی ها اینه که با خودشون تعارف ندارن البته مناسب سن یک نوجوان نیست ،چون بی دلیل رک گویی کمی اروتیک نیز هست . فلاش بک ها بسیار مناسب است . یک فیلم هم ازش اقتباس شده به همین نام که آن هم زیبا است . اما کتاب معرکه است .
10 ماه پیش
5بهخوان
خب این کتاب هم با فراز و نشیب هایی که داشت بالاخره تموم شد. خلاصه ی کوتاهی از کتاب: کتاب یه اتوبیوگرافی هستش، یعنی نویسنده زندگی خودش رو نوشته و اون رو به صورت کتاب در اختیار مردم قرار داده، نویسنده، شرل استراید. یه دختر، یه زن، یه همسر، که بعد از از دست دادن مادرش زندگی‌ش از هم می‌پاشه. و سعی میکنه با پیاده روی درمسیر پَسِفیک کِرِست شروع جدیدی رو رقم بزنه... نقد کتاب: اوایل کتاب همون فصل های اول و دوم، نویسنده مشتاق برای حرف زدن، برای توضیح دادن زندگیش، برای نوشتن درد و مشکلاتی که باهاشون دست و پنجه نرم کرده، و البته باخوندن اینا و شنیدنش شما نه تنها خسته نمی‌شید بلکه مشتاق هم می‌شید. لا به لای حرفاش می‌تونید حس کنید که اون از مرگ زود هنگام مادرش ناراحته، خیلی زیاد، و همه رو مقصر میدونه، خودش رو پدرش رو، خواهر و برادرش رو. شرل حتی سعی میکنه که جای مادرش رو توی خانوادش پر کنه اما موفق نمیشه، و همین موفق نشدنش باعث به وجود اومدن مشکلات بعدیش میشه.. در پایان کتاب هم حتی خودش براش سخت بود ک باور کنه این راه عظیم و سخت دیگ تموم شده و حالا وقته استراحته. شرل یه زن جنگجو بود، اون ملکه ی پَسِفیک کِرِست بود، لقبی که سه جنگجو بهش دادن، اون خسته نشد، تسلیم نشد، دست نکشید، بااینکه کلی بلا توی راه سرش اومد، بااینکه شش ناخن پاش رو از دست داد و نزدیک بود چند بار مار های زنگی رو له کنه ولی اون هیچوقت دست از تلاش نکشید...... حتما حتما خوندن این کتاب رو توصیه میکنم❤️