کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب راه رفتن قهرمانانتشارات چشمه منتشر کرد: سالها بود که دیوارهای خانه رنگ تازه ای به خود ندیده بودند.اکثر پنجره ها در اثر هوای گرم و مرطوب باد کرده بودند و دیگر باز نمی شدند.درخشندگی شیشه ها،زیرلایه هایی از چربی و غبار محو شده بود.پنجره های مسدود شده از ورود سرو صدای مداوم ترافیک خیابان و همچنین صدای موسیقی عبادی که شب ها در معبدهای مختلف می شد،جلوگیری می کرد،به همین دلیل هیچ کس برای باز کردن آنها کنجکاوی به خرج نمی داد.دروازه های آهنی بلند خانه،سرانجام بوسیله توده هایی از گرانیت و نخاله های ساختمانی که رانندگان کامیونها روی هم ریخته بودند مسدود شد.به نظر می رسید آنها بدخواهانه از غیر قابل دسترس کردن خانه قدیمی لذت می برند.دروازه ها زیر فشار به داخل ساختمان خم شده بودند،انگار به آهستگی تسلیم فشار وارد آمده از دنیای مهاجم بیرون خانه می شوند. ""
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه