کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب برادر سیاههانتشارات صاد منتشر کرد:رویم را برمی گردانم. از پشت سر پلیس ها، به ترافیک نگاه می کنم. برادرسیاهه... برادرسیاهه... برادرسیاهه... برادرسیاهه. ماشین گشت از دیدرس مدرسه دور شده است، اما آن آهنگ ناموزون هنوز دنبال من است. برف شروع به باریدن می کند. درحالی که اشک می ریزم، چانه ام می چسبد به سینه ام. سیاه، نامرئی نیست.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه