کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب رویای انتقامكنار قبر خودش چمباده زد و برای خود طلب آمرزش كرد و با انگشت حروفی را كه روی سنگ قبر كنده بودند لمس كرد. برای آنكه صدای قهقه‌اش بلند نشود ناچار زبانش را گاز گرفت.كمی آن طرف‌تر چشمش به 1 قبر تازه افتاد.گوركن‌ها بعد از آماده كردن قبر،بیل‌ها را در خاك فرو كرده و رفته بودند،دلش می‌خواست یكی از بیل‌ها را بردارد و قبر جفری شاپین را نبش كند،در تابوت را بالا بزند و قیافه سابقش را از نزدیك تماشا كند...
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه