کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب مرگ در آغوش واژگانانتشارات خوب منتشر کرد:بدترین کار در این لحظه ابراز همدردی ست؛ نگاهی حتی کلمه ای. صورتم را از کسی که حرف می زند برمیگردانم یا ساکتش می کنم. چون فقط یک چیز می خواهم. می خواهم احساس کنم وضعیت فعلی ام را نه کسی می تواند درک کند و نه من می توانم با کسی در میان بگذارمش. فقط در این صورت باورم می شود وحشت نهفته در تمام این ها معنا و حقیقتی دارد. وقتی به قالب کلمات درمی آیند، ملال همه وجودم را فرا می گیرد و همه چیز دوباره به نظرم بی معنا می شود. گهگاه جلوی این وان از مرگ مادرم حرف می زنم، اما کارپوچی است. هیچ معنایی ندارد. فقط کافیست آدم های مقابلم جرئت اظهار نظر به خود بدهند؛ آن وقت دیگر بدجور از کوره درمی روم. اگر به جای نظردادن حواسم را از موضوع پرت کنند و سربه سرم بگذارند، حالم خیلی بهتر است.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه