دربارهی کتاب جودت بیک و پسرانشانتشارات نیماژ منتشر کرد:
جودت بیک آهسته گفت:من هیچ وقت کاری به سیاست نداشتم.من به عنوان یک تاجر نمیتوانم این را بفهمم که سیاست برای من چه جور نفعی ممکن است داشته باشد.
قبول قبول این ها را می دانم به من گوش بده اگر آزادی ای که آن ها میخواهند بیاید تو چه ضرر میکنی؟با هیجان اما با اندکی نگرانی اضافه کرد:هیچ هیچ ضرری نمیکنی
جودت بیک تکرار کرد:من نمیتوانم نفع سیاست را ببینم
این طور فکر کنی مسلما همه چیز را حل میکنی.اما این طور نیست.زندگی اینجوری است؟اینجوری نیست.میگویی برادرت را درک میکنی اما درک نمیکنی او چه میخواهد؟آزادی،استقلال،غیره و...تو هم به این فکر کن نمیگویم کاری بکن فکر کن!فکر کنی،درک میکنی!هیچ ئخم ترسناک نیست.اصلا ما برای چی زندگی میکنیم؟فقط برای تجارت،برای پول در آوردن،مگر نه؟نیست!یک خانواده،یک خانه،بچه ها...به خاطر این هاست!اما جایی که آزادی نباشد این ها هم حد و مرز دارد.اگر همه چیز مثل آن جا اروپا آزاد باشد بد است؟زن هایمان مثل برده اند.تو رمضان آن هایی را که روزه نمیگیرند می کشندشان محکمه نه بدترینش،بدترینش این است:به خاطر تمام این قواعد و رسوم کهنه آن هایی که به کار تجارت مشغول اند مثل تو و من مسلمان نیستند،همه شان ارمنی،یهودی و رومی اند.ببین حتی من هم تمام مسلمان نیستم تو تنها هستی
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
داستان سه نسل از خانوادهٔ جودتبیک در سه دورهٔ زمانی در استانبول. بخش اول جوانی آقای جودتبیک و سالهای پایانی عثمانی، بخش دوم سالهای پیری آقای جودتبیک و جوانی فرزندانش در حوالی سالهای ۱۹۳۰ و بخش سوم هم پس از فراز و نشیبهایی که به خانواده گذشته و حوالی سالهای ۱۹۷۰.
کتاب به شدت خستهکننده، کند و بیقصه است. بیشتر از این که یک رمان باشد، یک زندگینگارهٔ داستانی-تاریخی است. برای آشنا و فقط آشنا شدن با حس و حال ترکیه و استانبولش در قرن گذشته مناسب است. اما چیزی بیش از این در چنته ندارد.
و ضمن عذرخواهی از پاموکدوستان، اصلا نپسندیدمش. تازه نوبل هم گرفته است!!
6 ماه پیش
2.5بهخوان
#آقای_جودت_و_پسران
#اورهان_پاموک
مطالعه کتاب آقای جودت وپسران نوشته اورهان پاموک به اتمام رسید. از پاموک چندین کتاب خوندم، ناممن سرخ،زنی با موهای قرمز،خانه خاموش، با هیچکدام از کتاب ها به اندازه این کتاب غریبی نکردم،سردرگمیکه درکلکتاب در مردان خانواده جودت و اطرافیان آنها وجود داشت به شدت آزاردهنده بود، این حس که توان قبولمسئولیت را ندارند، این تفکرکه میتوانند با وجود اینکه مسئولیت خانوادهای روقبولکردند از زیر بار آن شانه خالیکنند، اینکه بیخیال خانواده و بریمجامعهرو بسازیم، مملکت رو بسازیم، اصلا برامقابل قبولنیست، حسدیگه ای که بهم دست داد این بود که حتی نسلبعدی هم چیزی از زندگیمن، از کارهای من از تفکراتم،دودلی هاودغدغههام نخواهد فهمید،پسواقعا اولویت بندی و فکرکردن به خود و عزیزانه که مهمه، چقدر احتمال داره اقدامات من برای نسلها تاثیرگذار باشه؟ انقلابیبودن یا نبودن،مساله ایناست.