دربارهی کتاب صلیب آبیانتشارات طرح نو منتشر کرد:پدر براون یکی از نامتعارف ترین پرسوناژهای تاریخ ادبیات پلیسی است. این کشیش کاتولیک رومی خپله و عینکی همیشه کلاهی سیاه و عصایی در دست دارد، با صورت گرد و نگاه کودکانه اش ساده دل و هالو به نظر می رسد. آنقدر گیج و حواس پرت و دست و پاچلفتی است که حد و حساب ندارد.اما با وجود همۀ این خصوصیات یکی از چهره های اسطوره ای ادبیات پلیسی و از جملۀ ابرمردان کاوشگری و جرم ستیزی به شمار می آید.شیوۀ کاوشگری پدر براون با روش دیگر همتاهایش تفاوت دارد. او با دانش و تکنیکهای رایج پلیسی بیگانه است و کمترین اطلاعی از آنها ندارد.به گفتۀ یکی از منتقدان، حتی قادر نیست بین اثر انگشت دست و پا فرق بگذارد، آنچه در حل معماها یاری اش می کند، عقل سلیم است و قابلیت درک بدیهیاتی که سایرین بی توجه از کنارش می گذرند یا از فهم شان عاجزند.چسترسون، پدر براون را خلق کرد تا تفکری فلسفی را تجسم ببخشد، یعنی همان هدفی را پی گیری می کرد که ولتر از آفرینش میکرومگاپس داشت.بر اساس داستان های پدر براون سریالهای تلویزیونی متعددی ساخته شده است که موفق ترینشان سریالی بود که در آن بازیگر برجستۀ انگلیسی، "سر آلک گینس" به پرسوناژ پدر براون جان بخشید.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
داستان کارآگاهی و معمّای عدل الاهی: مورد شگفت آقای چسترتون
«شما خرد را به باد انتقاد گرفتید و بیمقدار قلمداد کردید. این نظر با اصول راستین الاهیات سازگار نیست». اشتباه نکنید، این جمله را نه اسپینوزا، بلکه گیلبرت کیث چسترتون، نویسندهی داستانهای کارآگاهی نوشته است. آیا این تبیینی درخشان از ماهیت الاهیات نیست؟ به عبارت دیگر: آیا داستان کارآگاهی بهترین شکل نوشتن متن الاهیاتی نیست؟
هر داستان کارآگاهی خوبی بیشک بر یک مفروض بنیادین استوار است: شرّ در جهان وجود ندارد. الاهیات داستان کارآگاهی یک درونمایهی بنیادین دارد: بیشک توضیحی برای هر جنایت میتوان یافت. اما اگر شرّ در جهان وجود نداشته باشد، اگر شرّ از سنخ عدم باشد، همانطور که اسپینوزا نشان داد، خیر و تعالی و معجزه هم در جهان جایی ندارند. بدترین نوع داستان کارآگاهی آن است که در آن نویسنده سرانجام معمای جنایت را با تکیه بر معجزه و جادو تبیین کند. در نظر چسترتون، کارآگاه الاهیدانی عقلگراست که عقلگرایی خود را تا سرحد نیهیلیسم میکشاند: خدا وجود دارد اما تنها به این دلیل که جز از طریق عقل عمل نمیکند. پدر براون، قهرمان داستانهای چسترتون، نه به معجزه اعتقاد دارد و نه به تعالی. او سخت به درونماندگاری قدرت خداوند پایبند است. او اسپینوزیستی تمامعیار است که در نظرش یک الاهیدان حقیقی هرگز در گشودن راز معماها به معجزه متوسل نمیشود. چسترتون جذابترین ژانر ادبیات داستانی را در خدمت داغترین بحث الاهیاتی تاریخ به کار میبندد: مسئلهی شرّ یا عدل الاهی. (آیا از این منظر، داستایفسکی، با آن شیفتگی ژرف به شرّ، نیای چسترتون نیست؟) داستانهای کارآگاهی چسترتون گواهی هستند بر آکندگی هستیشناختی جهان. کارآگاه موفق میشود، نه بدین سبب که خداوند معجزهای میکند، بلکه درست بالعکس، بدین سبب که معجزهای وجود ندارد. او ماتریالیستی بیبدیل است چرا که تنها یک ماتریالیست سرسخت میتواند به معجزهی تجسد مسیح باور داشته باشد. چسترتون انتولوژیست ادبیات پلیسی است. پرسش استعلایی چسترتون این است: هستی را چگونه باید تبیین کنیم تا شگفتی و امر نو نه حاصل معجزهای متعال، که مبیّن سرشت درونی و مادّی هستی باشند؟ وظیفهی فلسفیای که او پیش پای فلاسفهی آینده میگذارد این است که ماتریالیسم خود را به جای تقلیلگرایی به شگفتی و زایایی خود ماده پیوند بزنند. این ترکیب جذابی است از الاهیات، ادبیات پلیسی و نیز اشارتی به هستیشناسی شگفتی و معجزه در گسست از تعالی.