کتاب|

عمومی|

داستان|

آلمان

درباره‌ی کتاب قول (پالتویی)انتشارات فرهنگ جاوید منتشر کرد: مجموعه ادبیات نمایشنامه­های بزرگ دورنمات، مانند دیدار بانوی سالخورده و فیزیکدانان و ازدواج آقای میسی سی­پی، سال­هاست که نزد اهل هنر و اندیشه در ایران شناخته بوده است. آثار پرکشش او صدها بار در سراسر گیتی روی صحنه تئاتر آمده و میلیون­ها بیننده را در سینما مفتون کرده است. ولی کم­تر کسی در کشور ما با رمان­های دورنمات آشناست. در این داستان مسحور کننده، یکی از کارآگاهان پلیس سویس در پی قاتلی سنگدل و روانی است و برای دستگیر کردن او نقشه­ای پلید و شیطانی طرح می­کند. درام نویس نامدار سویس در این رمان فراموش نشدنی نیز مانند نمایشنامه­های خود، شاهکاری از نظر کشش و دلهره و تحلیل فلسفی و روانی آفریده است که خواننده را برجا میخکوب می­کند. زمین گذاشتن کتاب پیش از پایان داستان اگر محال نباشد، بسیار دشوار است. ولی شاید از آن خیره کننده­تر قدرت دورنمات در طرح مسائل خلجان­آور اخلاقی و فلسفی است که احیانا عمیق­ترین متفکران نیز در برابر آن­ها حیران و سرگشته می­مانند.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
3 سال پیش
2بهخوان
در باب ناکارامدی ذهن است در مواجهه با محاسبه‌ناپذیری محض جهان. کتاب می‌گوید علیت تنها در ذهن انسان وجود دارد و در خارج، ما فقط با کلاف سردرگمی از احتمالات و زنجیره‌ی بی‌پایانی از حوادث اتفاقی مواجهیم. ظاهرا هیوم هم چنین بیانی دارد. در مرحله‌ی بعد باید بگوییم جایی که ذهن ناکارامد باشد، وای به حال به نظام‌های قانونی. داستانش را نپسندیدم؛ موضوعش را چرا. آخرش خیلی هول‌هولکی و باورناپذیر جمع شده بود. شاید به باورناپذیری واقعیت.
1 سال پیش
4بهخوان
کتاب قول با عنوان فرعی «فاتحه‌ای بر رمان پلیسی»، با ملاقات یک نویسنده رمان‌های پلیسی و رئیس پلیس سابق ایالت زوریخ و همسفر شدن آنها آغاز می شود و رئیس پلیس در طول این همراهی، ضمن انتقاد از شیوه نوشتن داستان‌های پلیسی، ماجرای یکی از بهترین مامورانش را تعریف می‌کند. به عبارت دیگر داستان کتاب، از زبان رییس پلیس و درباره بازرس کاربلد، ماتئی است که در آستانه رفتن به ماموریتی کاری، با یک پرونده قتل روبرو می‌شود. در جریان تحقیقات این قتل و ملاقات او با مادر دختربچه، ماتئی قول پیدا کردن قاتل را می دهد و این قول مسیر زندگی او را تغییر می‌دهد... این کتاب، آخرین رمان پلیسی فریدریش دورنمات، نمایشنامه و رمان‌نویس مشهور سوئیسی است که در سال ۱۹۵۷، ابتدا به صورت فیلمنامه و سپس کتاب منتشر شده است. در سال ۲۰۰۱ فیلم قول نیز براساس همین کتاب به کارگردانی شون پن و با بازی جک نیکلسون در نقش ماتئی ساخته شد.
1 سال پیش
4بهخوان

با نمایش این دیدگاه داستان کتاب فاش می‌شود.

قرار تا لحظه آخر کتاب منتظر باشید ... سورپرایز دورنمات
7 ماه پیش
4.5بهخوان
📝 رمان پلیسی علیه رمان پلیسی! 🔻 باید مثل من «قول» را بعد از چند رمان پلیسی کلاسیک بخوانید تا به اهمیت آن پی ببرید! داستان کارآگاهی به نام «ماتئی» که همهٔ زندگی‌اش را به پای پروندهٔ قتل یک دختربچه و عهدی می‌گذارد که با خانوادهٔ او بسته است. 🔻 فردریش دورنمات آگاهانه و تعمداً از قواعد و کلیشه‌های رمان پلیسی عدول می‌کند و توقعات مخاطبان این ژانر را نادیده می‌گیرد (برای همین نام فرعی کتاب «مرثیه‌ای بر رمان پلیسی» است!) معمولاً رسالت اصلی رمان‌های پلیسی را «تفنن و سرگرمی» می‌دانند و آثار این ژانر به نحافت اندیشه متهم می‌شوند؛ به همین دلیل خلق یک داستان کارآگاهی که علاوه بر جذابیت و تعلیق‌های مرسوم این ژانر، محملی برای اندیشیدن دربارهٔ جهان هستی باشد، برای من خیلی ارزشمند است... یک رمان پلیسی فلسفی! در هر داستانی علاوه بر ارتباط حسی و لذت، به دنبال چیزی والاتر هستم؛ چیزی که مرا به تأمل و تفکر وادارد، و «قول» از این حیث بهترین رمان پلیسی‌ای است که تا به حال خوانده‌ام. 🔻 نویسندهٔ «قول» با اعتبارزدایی از منطق آهنین حاکم بر این داستان‌ها، قصد دارد به ما یادآوری کند که زندگی واقعی تا چه اندازه با دنیای رمان‌های پلیسی متفاوت است و جرم و جنایت در دنیای ما چه ابعاد ناشناخته‌ای دارد: «در تمام داستان‌های جنایی و پلیسی متاسفانه سر آدم به نحو خاصی کلاه گذاشته می‌شود!» روزانه صدها جرم مختلف در سرتاسر دنیا به وقوع می‌پیوندد و هیچ‌کس از آن آگاه نمی‌شود. بسیاری اوقات سرنخ‌ها، استدلال‌ها و تحلیل‌های منطقی هیچ کمکی به ماموران قانون نمی‌کند و ماهیت خشک و اعتباری و انعطاف‌ناپذیر قانون نه تنها به درد نمی‌خورد، بلکه بلای جان قربانیان بزه می‌شود! در جایی از داستان، رییس سابق پلیس خطاب به نویسندهٔ داستان‌های پلیسی می‌گوید: «شماها برای داستان‌های خودتان ساختاری منطقی انتخاب می‌کنید؛ داستان مثل بازی شطرنج جلو می‌رود؛ این تبهکار، این هم قربانی، این یکی شریک جرم، این یکی هم کسی که سود همهٔ این‌ها را می‌برد! کافی‌ست که کارآگاه قاعدهٔ بازی را بلد باشد و بازی را تکرار کند؛ تبهکار گرفتار می‌شود و عدالت پیروز. این تخیلات دیوانه‌ام می‌کند!» 🔻 یکی دیگر از مظاهر ساختارشکنی در «قول»، شخصیت‌‌های انسانی و چندبعدی آن است. ماتئی برخلاف خیلی از کارآگاه‌های مشهور داستان‌های این ژانر از چیزی در درونش رنج می‌برد و شغل خود را به زندگی شخصی و احساساتش گره می‌زند. او برخلاف پوآرو، هولمز، اسپید یا مگره یک ماشین حل معمای بی‌احساس نیست که بیاید، شواهد را کنار هم بگذارد و در صفحات انتهایی، جواب را تحویل خواننده دهد و از صحنه خارج شود. ماتئی پیش از آنکه یک کارآگاه باشد، یک انسان است! او پس از تماشای صحنهٔ هولناک مرگ یک دختربچه و مواجهه با خانواده‌اش (که نویسنده به طرز هنرمندانه‌ای توصیفش می‌کند) دچار یک ترومای روانی و شوک عمیق می‌شود که آیندهٔ شغلی‌اش را به هم می‌ریزد.‌ برای من ماتئی با همهٔ دیوانه‌بازی‌ها و تصمیمات نامعقولش، باورپذیرتر از پوآرو، هولمز و امثالهم است! 🔻 دلم می‌خواست دربارهٔ این رمان خیلی بیشتر بنویسم، چون ابعاد گوناگونی برای تفسیر و تحلیل دارد؛ حیف که در این مقال نمی‌گنجد. تنها نکتهٔ منفی داستان که کمی آزارم می‌داد، پرحرفی‌های رییس پلیس و به حاشیه رفتن‌های او بود. این پرحرفی‌ها برای تبیین و توضیح جهان‌بینی نویسنده است و او دیدگاهش را دربارهٔ پوچی دنیا و مغایرت واقعیت‌های جهان عینی با نظام علّی-معلولی ذهن انسان از قول رییس پلیس تشریح می‌کند؛ حرف‌هایی که گاهی شبیه یک مانیفست فلسفی و ادبی می‌شود و من چنین چیزی را نمی‌پسندم. 🔻 خلاصه اینکه: «قول» یک داستان پلیسی است که علیه کلیشه‌های سبک خودش می‌شورد و واقعیت را فدای انتظارات خوانندگانش نمی‌کند. از این رو بعید نیست اگر برخی پیروان پروپاقرص رمان‌های پلیسیِ سرگرم‌کننده که به فاکتورها و پارامترهای این سبک عادت کرده‌اند، از آن خوششان نیاید!
کتاب های دیگر فریدریش دورنماتمشاهده همه