کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب زنی با موهای قرمزانتشارات هونار منتشر کرد: داستان زنی با موهای قرمز اورهان پاموک ، ما را به سی سال قبل می‌برد. به داستان عاشقانه یک جوان دبیرستانی در یک دهکده کوچک که با یک گناه بزرگ انسانی قرین شده است. در اواسط دهه ???? هنگامی که اوستا محمود و شاگرد جوانش جِم به شکل سنتی چاه می‌کندند و در جستجوی آب بودند در خارج از شهر در چادری زردرنگ زنی شگفت‌انگیز هر شب در تئاتر داستان‌های قدیمی را اجرا می کرد.... رمان از طرفی زندگی عاشقانه، حسادت، احساس مسئولیت و آزادی‌خواهی قهرمان جوان را شرح می‌دهد و از طرف دیگر با توجه به تمدن‌های مختلف، روابط بین پدران و پسران، حکمرانی، و آزادی فردی را . قهرمان این رمان،نوجوانی است که به دلایلی مثل فعالیتهای سیاسی پدر و جدا شدن آنها از هم، دچار شرایط اقتصادی و اجتماعی بدی میشود که او را به کار کردن میگمارد. در ادامه او مجذوب شخصیت یک چاهکن میشود و بعد با زن بازیگری آشنا میشود که ظاهرا همکار سیاسی پدرش و همچنین معشوقه او بوده و... قهرمان داستان به ایران سفر میکند و بعد از مواجه شدن با تصویری از جنگ رستم و سهراب، با شاهنامه آشنا میشود. این آشنایی باعث میشود .....
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
1 سال پیش
2بهخوان
خیلی شل و ول بود... برعکس نام من سرخ که کلی گوشه و کنار داشت و آدمو میکشوند دنبال خودش این یکی خیلی "ماست" بود... نیمه ی ابتدایی داستان که ماجرای نوجوانی "جِم" هست، پر از جزئیات و دقیق و لذت بخش بود اما از اواسط داستان همه چی میوفته رو دور تند و را به را تحلیل های راوی که بعدا می فهمیم راوی نبوده(!) رو میخونیم بدون اینکه ذره ای به ما فرصت بده که خودمون به اون حرفا برسیم... یه سری ماجرای سیاسی و دینی و اقتصادی و جهان شناسانه رو هم گذاشته تنگش که مثلا عمق دار شه یا چی!!!؟ به نظرم شاید یه سری از این چیزا اضافه بود. اونقدر بحث اودیپ و سهراب رو به هم پیوند میده که آدم دلش میخواد بگه: باشه بابا فهمیدم مگه خنگم انقد تکرار میکنی؟؟؟ و اما... از پایان داستان بگم براتون! یه کلید اسرارِ عمیقاً ترکیه ای! البته پایان چندان دور از ذهنی نداشت. شخصیت پردازی ها هم اصلا دلپذیر نبود. هیچ کدوم از آدمای داستان نمی شد نزدیک شد. حتی اوستا محمود که کاراکترش کمی جالب تر بود.. نه زن موقرمز در اومده بود نه جم نه عایشه نه انور نه مراد نه هیچ کس دیگه ای... ههمگی یه لایه سطحی از یه سری شبح بودن! نکته‌ی ظالمانه: به نظرم پاموک یه روز به خودش گفته :یادم باشه یه داستانی چیزی راجع به این قضیه اودیپ باید بنویسم! بعد یهو دچار این وسواس شده که نکنه یکی دیگه این موضوع به ذهنش برسه و داستانشو بنویسه...واسه همینم دست به کار شده و یه اینطور چیزِ شل و وارفته ای نوشته... پ.ن: بله ! واقفم نوبل گرفته! میخواست نگیره
3 ماه پیش
3.5بهخوان
رمانی زنی با موهای قرمز به زندگی جم می‌پردازد. پدر جم به خاطر فعالیت‌های سیاسی خانواده را رها می‌کند و می‌رود. جم برای ورود به دانشگاه و تامین هزینه‌های زندگی علیرغم مخالفت‌های مادر، همراه با اوستا محمود به اطراف استانبول می‌رود تا به عنوان شاگرد چاه‌کن مشغول به کار شود. در نزدیکی محل کار با زنی موقرمز آشنا می‌شود که دنیای او را تغییر می‌دهد. زن موقرمز بازیگر تئاتر است حرکت قهرمان داستان از همین جا شروع می‌شود. شخصیت‌پردازی های داستان بسیار باورپذیر بوده و خواننده می‌تواند با شخصیت‌های خلق شده، همراه شود. تمام شخصیت‌ها باور پذیر هستند. البته در مورد "انور "پسر جم که جوانی بیست و شش ساله معرفی شده است، بهتر بود سن شخصیت کمتر در نظر گرفته می‌شد تا به جذابیت داستان بیفزاید. توصیف‌ها و صحنه‌ها جان‌دار و خوب انتخاب شده است. به خصوص صحنه‌هایی که در فصل اول داریم. چاه، اوستا محمود و ارتباط آن دو، احساس عشق، وابستگی، احساس تعلق، گاهی رنجش و نفرت بسیار تصویری بیان شده است. همین خصوصیت داستان را جلو می‌برد و به شیرینی کار می‌افزاید. ارزش این کار به اطلاعات بینامتنی است که نویسنده به خواننده منتقل می‌کند. ما با نویسنده‌ای قصه‌گو طرف نیستیم. اطناب از ویژگی‌های داستان های پاموک می‌باشد. در این داستان ما با اطناب کمتری مواجه هستیم. به نظر می‌رسد حذف صحنه های تکراری و چندباره گویی‌ها باعث می‌شد داستانی جمع و جورتر و خوشخوان‌تر داشته باشیم.
1 ماه پیش
2بهخوان
به توصیه استاد زبانم شروع به خوندنش کردم زیاد نتونستم باهاش ارتباط بگیرم😐 کشش داستانی خوبی نداشت. یه جورایی زیادی معمولی بود به زور سعی داشت ادبیات و کهن الگو ها و عقده ادیپ فروید رو به صورت ناشیانه جمع کنه .
1 سال پیش
کاشکی یه مقدار روون تر بود و سوپرایز آخر داستان بیشتر بود نه فقط دو صفحه آخر...🚶
کتاب های دیگر اورهان پاموکمشاهده همه