کتاب|

عمومی|

داستان|

آمریکا

درباره‌ی کتاب کلیسای جامع و چند داستان دیگرامریکای کارور امریکای استیصال است، فرورفته در غباری از درد و سرخوردگی.دنیایی که کارور خلق می کند دنیای آدمهایی است که رویاهایشان را از دست داده اند.با خواندن هر داستان کارورگویی پا به خیابانی گذاشته ایم به ظاهر آشنای آشنا، اما کمی پیشتر که می رویم احساس می کنیم سر هر پیچی خطری در کمین است، یا زمین زیر پایمان حالاست که به ناگهان دهان گشاید.باید مراقب بود. به آخر که می رسیم گرچه اغلب حادثه ای عجیب یا وحشتناک هم رخ نداده است باز احساس می کنیم که خرد و خسته ایم. گویا جایی کسی پتکی بر مغزمان کوفته است.به راستی چرا چنین تاثیری در ما می گذارد؟ ایجازش است یا چنانچه خود می گوید، اکراهش از بار کردن عاطفه بر کلمات؟ ما را در برابر تابلویی می نشاند که جابه جایش زدگی یا ریختگی دارد، نخ نما شده است، و پشت آن چیزی را می شود با یک نظر دید چیزی که از دیدنش وحشت می کنیم.به راستی چیست؟ روزمرگی است و بی بروباری هستی؟ تنهایی آدمهاست؟درماندگی است؟ یا هیچ نیست خلا است که دلهره مان را بر می انگیزد؟
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
چخوف شهرها چخوف راست می‌گفت. مردم به قطب شمال نمی‌روند. می‌روند اداره و برمی‌گردند با زنشان سوپ کلم می‌خورند. اگر کارور خوانده باشید لابد دیده‌اید در داستان‌هایش هیچ کار عجیب و غریبی از کسی سر نمی‌زند. او هم مثل چخوف استاد مسلم داستان است. عکس‌هایی از زندگی معمولی می‌گیرد که دقت و عمق‌شان خیره کننده است. عنوان «چخوف شهرها» شاید برای کارور مناسب باشد. شیوه‌اش برای داستان‌نویسی ساده به نظر می‌رسد. «آن‌قدر چیزهای زائد را حذف کن که حقیقت بزک‌نشده بماند. تفنگی در داستانت نداشته باشی که شلیک نشود.». اما کوه یخ داستان‌های کارور بعد از خواندن، حجم پنهانش را نشان می‌دهد. او با رنگ همین کلمات ساده و بدون دنباله صفت‌ها و مضاف‌الیه‌ها، تابلویی کامل را پیش چشمان‌مان رسم می‌کند و ناگاه شکافی در میان تابلو که نور به چشمان‌مان می‌تابد. در داستان «کلیسای جامع» مرد کوری وارد خانه یکی می‌شود، دستش را می‌گیرد و برایش کلیسایی نقاشی می‌کند. در آخر داستان می‌بینیم که مرد به روشنی‌ای رسیده که از خلال همین موقعیت نه‌چندان غیرطبیعی بر او تابیده. به قلم علی فارسی نژاد، هفته‌نامه‌ی همشهری جوان، شماره‌ی 19، 31 اردیبهشت 1384.
2 سال پیش
3بهخوان
فکر نمی‌کنم به این راحتی‌ها قصه‌های: شما‌دکترید؟ ،همسایه‌ها، خانه‌شف، مراقب باش، کلیسای‌جامع ؛ از توی ذهنم بیرون برن! البته که کم توی ذوقم برای الباقی‌ داستا‌ن‌هایی که سوژه‌های خوب داشتن نخورد...
2 سال پیش
مشهور است کارور به نوشتن داستان معتاد بوده، خوش به حال ما! پافشاری‌اش بر ایجاز و کوتاهی هم آن‌جور که خودش گفته به این دلیل است که یک داستان کوتاه را می‌شود در یک نشست نوشت و خواند. و آن‌طور که از زندگی‌نامه‌اش برمی‌آید، همه‌ی این‌ها دلیلی نداشته جز این‌که کارگر بوده و زمان زیادی برای نوشتن نداشته. بن‌مایه‌ی اغلب داستان‌هایش از زندگی‌های کارگری، روابط انسان‌های معمولی، درگیری با اعتیاد و دوره‌های بازپروری است. یک قول مشهور دیگر درباره‌ی داستان‌های کارور و نصیحت تأثیرگذار گوردون‌لیش، ویراستارش، درباره‌ی استفاده‌ی حداکثر ۵ کلمه در یک جمله است. اگر همه‌ی این حرف‌ها راضی‌تان نکرده تا بروید و این مجموعه را با ترجمه‌ی خوب فرزانه طاهری بخوانید، به واقع‌گرایی کثیفی که داستان‌های کارور با جذاب می‌کند بیندیشید. ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی هشتم، سال ۱۳۹۵.
6 ماه پیش
5بهخوان
ای قادر متعال، من را بردار و پرتاب کن به تابستان ۸۴ که شب های زیبایی با این کتاب داشتم. کارور عمیقاً روم تاثیر می‌گذاشت و یک بوطیقای داستان نویسی جدید را نرم نرم می‌آموختم و لذت می‌بردم.
کتاب های دیگر ریموند کارورمشاهده همه