کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب بی قهرمان همدم بدانتشارات اندیشه نیکو منتشر کرد:و ران های او در زیر ملافه از هم باز بودند و به زخمت پای چپ همسرش را لمس کرد و به صدای ساعت در روی پاتختی گوش می داد. او دوباره زیر لحاف رفت و چون هوا خیلی گرم بود و دستان اش عرق کرده بودند. او ملافه رویی را پس زد و سپس انگشتان خود را در ملافه پیچاند و آن را بین انگشتانش فشرد و آن قدر به کف دستان اش مالید تا خشک شد.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر ریموند کارورمشاهده همه