دربارهی کتاب ابله (2 جلدی)«هدف اصلی از نوشتن این داستان بلند توصیف انسانی به راستی خوب است. در این دنیا، بویژه در این دوره و زمانه، هیچ کاری دشوارتر از این نیست.»
داستایوسکی
داستایوسکی در توصیفی به راستی گویا از جامعه قرن نوزدهمی روسیه، قهرمان آرمانی خود را معرفی می کند: پرنس میشکین. تنش هایی که معصومیت، صداقت، و فروتنی قهرمان بعدها سبب آن شد، به ناکافی بودن آرمان گرایی اخلاقی او خیانت می کند و خلا معنوی جامعه ای را آشکار می سازد که نمی تواند وی را در خود جای دهد. ماموریت میشکین به حماقت و بی خبری می انجامد، ولی آن دنیا فاسد است، نه او.
ابله (1868) که در اوضاع و احوال شخصی هراس انگیز زمان مسافرت داستایوسکی در اروپا نوشته شده است، نه تنها حس هنرمندانه دقیق و بینش روان شناختی نویسنده را آشکار می سازد؛ بلکه همچنین عواقب اعلام جرم بسیار نافذ او را از روسیه ای که تلاش دارد از اروپای معاصر تقلید کند و در زیر سنگینی مادی گرایی غرب در حال غرق شدن است، تحمل می کند.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
اگر راستش را بخواهم بگویم اکنون که این یادداشت را مینویسم اصلا از داستان ابله به صورت کلی چیز زیادی به یاد ندارم. اما یادم هست که در لحظه خواندن از اتفاقات عجیب و غریب و غیر قابل پیش بینی که میافتاد لذت میبردم. رمان قطور و طولانیای بود که هرچه میخواندم تمام نمیشد، اما لحظات خوبی را در هنگام مطالعه آن تجربه کردم و در کل فکر میکنم ارزش خواندنش را داشت.
2 سال پیش
4بهخوان
زنده شدن وقتهای مرده لذتبخش است حالا اگر این زنده شدن با مصاحبت داستایوسکی باشد لذتش دوچندان است. ماجرای «ابله» نیز همین. لذتی دوچندان از زنده کردن زمانهای انتظار، مسیرهای رفتوآمد و ساعتهای کسالتبار مترو در همنشینی با خداوندگار شخصیتپردازی.
داستایوسکی در این داستنانش شخصیتی خلق کرده است که بعید می دانم اگر کسی آن را بشناسد تا ابد از خاطرش محو شود. قهرمانی با جزئیات فراوان و دقیق. مردی نجیب، سادهدل و به بیان اطرافیان ابله.
در این یک ماه گذشته، همنشینی با این مرد واقعا برایم دلپذیر بود. تضادش با اطرفیان رذیلتهای اخلاقی را نشان میداد و در مواقعی که به او ظلم میشد کاملا با او احساس همدردی میکردم.
در حین خواندن داستان زیاد به این حدیث مشهور فکر کردم که «اکثر اهل بهشت سفها یا ابلهانند»؛ ساده دلانی که مردمان به خیال خود زرنگ، آنها را تمسخر میکنند ولی آنها صرفا لبخند میزنند و با سادهدلی محبت میکنند. این واقعا برای من یک ایده آل است!
با این همه داستانهای فرعی خسته کننده، بعضا حوصله سر بر میشدند. مانند داستان «هیپولیت» نوجوان مسلولی که زندگیش را روایت میکند. با این حال من مطمئنم هربار باز یاد این کتاب بیافتم پرنس میوشکین عزیز را با جزئیات بسیار به خاطر خواهم آورد و لذت همنشینی زمستانهام با او در ذهنم تداعی خواهد شد.
2 سال پیش
5بهخوان
اصلا در قالب تعریف و ستاره و این داستانا نمیگنجه!
دیدی از سری کتابا انقدر لذت میبری که با وجود خوندن با سرعت نور دوست داری هیچوقت تموم نشن و تا ابد کش بیان؟🥲
1 سال پیش
5بهخوان
سعدی در گلستان باب ۸ میفرماید:
توان شناخت به یک روز در شمایل مرد
که تا کجاش رسیده است پایگاه علوم
ولی ز باطنش غره مشو
که خبث نفس نگردد به سالها معلوم