کتاب|

عمومی|

داستان|

روس

درباره‌ی کتاب بیچارگانانتشارات نی منتشر کرد: بیچارگان، رمانی کوتاه در قالب مکاتبه، در زمستان45-1844 نوشته و بازنویسی شد. در ماه مه داستایفسکی نسخه ی دستنویس رمان را به گریگاروویچ به امانت داد. گریگاروویچ دستنویس را نزد دوستش نکراسوف برد. هر دو با هم شروع به خواندن دستنویس کردند و سپیده دم آن را به پایان رساندند و ساعت 4 صبح رفتند داستایفسکی را بیدار کردند و برای شاهکاری که آفریده بود به او تبریک گفتند. نکراسوف آن را با این خبر که «گوگول تازه ای ظهور کرده است» نزد بلینسکی برد و آن منتقد مشهور پس از لحظه ای تردید بر حکم نکراسوف مُهر تأیید زد. روز بعد بلینسکی با دیدار داستایفسکی فریاد زد: «جوان، هیچ می دانی چه نوشته ای؟... تو با بیست سال سن ممکن نیست خودت بدانی.» داستایفسکی سی سال بعد این صحنه را «شعف انگیزترین لحظه? حیاتش» خواند.فیودور داستایفسکی در 11 نوامبر 1821 در مسکو به دنیا آمد. در سن هفده سالگی وارد دانشکده ی نظامی سن پترزبورگ شد و در 1843 با درجه ی افسری فارغ التحصیل شد. در زمستان 45-1844 رمان بیچارگان را نوشت که تحسین نکراسوف تا جایی برانگیخت که خبر داد «گوگول تازه ای ظهور کرده است» و بدین ترتیب وارد محافل نویسندگان بزرگ روسی شد. طی سال ها بعد آثاری چون «جنایات و مکافات»، «برادران کارامازوف»، «ابله»، «قمارباز» را خلق کرد که او را به یکی از بزرگ ترین و تأثیرگذارترین نویسندگان تاریخ روسیه بدل کرد. داستایفسکی را نمی توان تنها یک داستان نویس به شمار آورد. او از فیلسوفان و متفکران زمان خود به شمار می رفت و از نخستین کسانی بود که روانشناسی جدید را وارد داستان کرد و وجدان آگاه و ناخودآگاه و روح و اندیشه ی بشر را در داستان هایش به تصویر کشید. داستایفسکی در 28 ژانویه سال 1881 در سن 60 سالگی در خانه اش در سنت پترزبورگ درگذشت و پس از مرگش بیش از پیش آوازه اش در ادبیات جهان پیچید.خشایار دیهیمی متولد 1334در تبریز مترجم و ویراستار آثار ادبی و فلسفی ست و تاکنون بیش از صدوبیست عنوان کتاب ترجمه کرده و ویراستاریِ بیش از صد عنوان کتاب و سرپرستی مجموعه های مختلف ادبی و فلسفی را عهده دار بوده است.دیهیمی در سال 1358 با نشریه ی جنبش همکاری می کرد و سال ها بعد در انتشار نشریه ی نگاه نو با محمدتقی بانکی و علی میرزایی به عنوان دبیر شورای نویسندگان مشارکت داشت و پس از مدتی فقط با نوشتن و ترجمه کردن به همکاری با نگاهِ نو ادامه داد. دیهیمی در سال 1365 در انتشارات انقلاب اسلامی (علمی و فرهنگی) مشغول به کار شد و در ویرایش کتاب تاریخ تمدن با این نشر همکاری کرد. در دهه ی 1370مجموعه ی «نسل قلم» به سرپرستی دیهیمی منتشر شد. دیهیمی علاوه بر ترجمه و ویرایش به تدریس فلسفه ی سیاسی و ترجمه در مؤسسه ی رخداد تازه و پرسش پرداخته است.از ترجمه های خشایار دیهیمی که توسط نشر نی منتشر شده می توان به «یادداشت های یک دیوانه»، «روح پراگ»، «گفت وگو با مرگ»، «اروپا از دوران ناپلئون»، «مجموعه ی تاریخ فلسفه ی سیاسی»، «تفسیرهای جدید بر فیلسوفان سیاسی مدرن»، «فرهنگ اندیشه های سیاسی»، «نظریه ی نظم خودانگیخته» و «نویسندگان روس» اشاره کرد.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
ابله
ابله
نشر نگاه
525,000تومان
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
4بهخوان
اولین رمان داستایفسکی که به شکل مکاتبه ای و در سن ۲۰ سالگی نوشته و با خوندن همین رمان میتونیم بفهمیم که چه استعداد بزرگی در حال ظهور بوده در روسیه. رمانی یه که واقعا حس میشه و راحت میشه باهاش ارتباط برقرار کرد. ترجمه اثر هرچند از زبان انگلیسی یه اما به شدت ترجمه و نثر روونی داره و فرم رمان ( مکاتبه ) میتونه خوندن این رمان رو آسون و سهل کنه.
2 سال پیش
3بهخوان
‎«بیچارگان» ‎اثری از داستایوفسکی در عنفوان جوانی ‎وقتی دوستان داستایوفسکی نوشته ی او را در طول شب خواندند و فردا صبح به او تبریک گفتند از او به عنوان گوگول جدید ادبیات روسیه نام بردند. ‎بیچارگان اثری است شبیه به «ازبه» رضا امیر خوانی، یعنی کتاب از نامه نگاری های مردی میانسال با دختری است که در نزدیکی خانه ی او زندگی می کند اما از ترس اینکه مبادا دیگران از ارتباط آنها با یکدیگر مطلع شوند به هم نامه می نویسند. ‎محتوای نامه ها شرایط دشوار کار پیرمرد در اداره اش و تمسخر همکارانش نسبت به سرو وضع اوست. پیرمرد بیشتر پول دریافتی خودش را برای دختر که از قضا بیوه هم هست می فرستد تا مشکلات زندگی کمتر لطافت جسم و جانش بیازارد، اما کسی از این نکته خبر ندارد و همین مستمسکی برای آغاز تهمت ها و نگاه ها بدبینانه به وی می شود. ‎هرچند که داستان در برخی فصول دچار از هم گسیختگی روایی می شود اما وقتی جمله ای که پشت جلد کتاب نوشته شده را می خوانید از قضاوت زود هنگام خود خجل می شوید! ‎آنجایی که دوستش به وی نهیب می زند:«جوان، هیچ می دانی چه نوشته ای؟... تو با بیست سال سن ممکن نیست خودت بدانی.» ‎داستا سی سال بعد این صحنه را «شعف انگیز ترین لحظه ی حیاتش» خواند. ‎سید علی مرعشی
2 سال پیش
3بهخوان
فرم بسیار جالبی داشت کتاب و عجیبه که چطوری میتونه خواننده رو جذب کنه! هرچند من نفهمیدم چرا باید اینقدر تعریفی می بود
11 ماه پیش
4بهخوان
کتاب شیوا و خوش‌خوان بود و ساختار آن دلنشین و همراه‌کننده بود. خواننده با پیشروی در کتاب با شخصيت ها همراه می شود و با درد و رنج آنها درد می‌کشد. زیباترین (نه الزاما به معنی شیرین آن) بخش داستان پایان بندی آن بود که مخاطب را با خود به اوج دلتنگی می‌برد و او را در اعماق اشتیاق رها می‌سازد.
کتاب های دیگر فئودور داستایوفسکیمشاهده همه