همگی چخوف را به داستان کوتاههای محشرش میشناسند. کسی که در زمانهی خودش بی شک در داستان کوتاه بی رقیب مینمود.
یک شاخصهی مهم داستانهای چخوف سادگی در پردازش داستان هایش است، اما نه به این معنا که سطحی و ساده!
او افکار چندین و چند فیلسوف را که کتابهایشان به قطر گردن یک انسان بالغ است را آنچنان با ظرافت و دقیق در چند صفحه و آنهم در چند شخصیت بسیار ساده جا میدهد که جا دارد تمام فیلسوفان و روانکاوان ترک منصب کنند و دو زانو در کلاس نویسندگی چخوف درس پس دهند، تا شاید بیشتر مردم آنان را بخوانند ودرک کنند.
اتاق شماره ۶ هم یکی از آن شاهکار های این نویسنده بزرگ روسی است. ماجرای این شاهکار استادانه در فضایی که به آن دیوانهخانه یا تیمارستان میگویند میگذرد. جایی که دیوانههای بی آزار و با آزار را از سطح شهر جمع میکنند و برای معالجه به آنجا میفرستند( البته که آنها نمیتوانند دیوانگی را درمان کنند و تنها صرفا آنرا کنترل میکنند)
سرپرست آنجا یک دکتر میانسال است به نام آندری که در زندگیاش هیچ وقت نخواسته است چیزی به نام درد و رنج را بپذیرد.
حال یک دانشجوی موفق حقوق دچار ترس از تعقیب میشود و سر و کلهاش از اتاق شماره ۶ دیوانه خانه پیدا میشود. دکتر برای معالجه(کنترل دیوانگی) به اتاق شکاره ۶ سر میزند. مثل همیشه با بیمارش صحبت میکند. اما اینبار بیمارش خیلی او را تحت تأثیر سخنانش قرار میدهد. سخنانی که میگوید درد و رنج در ذات آدمهاست و نمیتوان آنرا ندیده گرفت.
آندری به فکر فرو میرود و در ادامه داستان فراز و نشیبهای متعددی را دنبال میکند.
به خوبی این کتاب باید ترجمه روان آبتین گلکار را هم اضافه کرد که چه خوب و روان آنرا از روسی به فارسی برگردانده است.
خلاصهاش اینکه برای یکبار هم که شده کمی از گپشیتان فاصله بگیرید و این داستان را قبل مردن بخوانید تا نخوانده از دنیا نرفته باشید😌
2 سال پیش
4بهخوان
چخوف در این داستان با رو راستی بی رحمانه ای به شما خواهد گفت که هیچ هنر نمی کنید اگر آدم عالی و روشنفکری باشید ، در حالی که هیچوقت روی زشت دنیا را ندیده اید . تنها زمانی آدم ارزشمند و قابل ستایشی خواهید بود که با لمس نیمه ی زشت و کثیف دنیا همچنان قشنگ و ستودنی باقی بمانید
2 سال پیش
5بهخوان
به قول تالستوی: "عجب نوشته خوبی است این اتاق شماره ۶ چخوف"
داستانی ساده و کوتاه ولی تاثیرگذار و پرمعناست.
4 ماه پیش
همیشه کابوسم این بود که دیوانه ها عاقلی را به جرم دیوانه نبودن در تیمارستان حبس کنند, و ماجرا را برعکس ببیند، از کجا معلوم همان آدمی که با مشتی فلسفه بافی مضحک محکومش میکنیم به دیوانگی از همه عاقل تر نباشد,اصلا معیار که بود کدام عقل بوده که هر ذهنیی مثل او نباشد دیوانه محسوب میشود،
آزادی اندیشه کجاست وقتی اندیشه ای که خلاف عقل جمعی باشد دیوانه اش میخوانیم؟