دربارهی کتاب داستان هفت نفری که به دار آویخته شدندکتاب حاضر دربردارنده داستانی روسی از «لیانید آندری یف» است. این داستان روایت گر روزهای آخر زندگی پنج تروریست محکوم به مرگ است که زمان اعدامشان همزمان می شود؛ با به دار آویختن یک راهزن جانی و کارگری که اربابش را به قتل رسانده است؛ دلیل صدور حکم اعدام برای این دو نفر با پنج نفری که قصد ترور وزیر را داشتهاند متفاوت است. نویسنده تفاوت در اعمال و باورهای این هفت نفر را دستمایه داستانی میکند تا این سوال را پیش بکشد که آیا کیفیت مرگ انسانها با یکدیگر متفاوت است؟ موضوع دیگری که نویسنده در این داستان برجسته می کند، حالات و رفتارهای انسانها در آستانه مرگ است. نویسنده علاوه بر واکاوی مقوله مرگ، به روانکاوی آدم هایی پرداخته که تا روزها و ساعاتی دیگر به پای چوبه دار میروند و درحالی که نگاه آن ها به نیستی متفاوت است، در پایان همگی به یک باور مشخص می رسند و آن اینکه پذیرش مرگ، لزوما تلخ و دشوار نیست و می تواند با شیرینی و مضحکه همراه باشد.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
دو داستان جذاب و جالب از کسی که در ادبیات روسیه و مخصوصا بین ایرانی ها کمتر شناخته شده. مقدمه بسیار زیبای حمیدرضا آتش برآب و ترجمه شون هم ارزش این کتاب رو چند برابر کرده.
داستان اصلی در مذمت اعدامه. کاری که قبلا کامو در یک مقاله و ویکتور هوگو هم در یک رمان انجام دادن.
متاسفانه این کتاب توسط نشر هرمس تجدید چاپ نشده و چاپ تمامه و اصلا گیر نمیاد. امیدوارم به زودی شاهد انتشار و عرضه این اثر زیبا در کتابفروشی ها باشیم...
در قدرت نویسندگی آندری یف همین بس که پس از انتشار اولین داستانش ، مردم فکر کردند که چخوف یا تالستوی با اسم مستعار داستانی رو منتشر کردند.
2 سال پیش
4بهخوان
به نام او
اول)
مترجم مولف به مترجمی میگویند که علاوه بر جذب مخاطبان خود، به آنها خط دهد و با هر اثری که ترجمه کند کتابی را به سیر مطالعاتی آنها بیافزاید، متاسفانه از این نوع مترجمها خیلی کم پیدا میشود
یکی از جوانترین آنها آقای حمیدرضا آتش برآب عزیز است. مترجمی که با جدیت به ترجمه آثار ادبیات روس میپردازد و تا به حال نویسنده های مختلفی را به مخاطبین خود معرفی کرده است و یکی از بهترین نویسندگانی که معرفی کرده: لیانید آندرییف است و یکی از بهترین کتابهایی که ترجمه کرده: داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند
دوم)
مقدمه های مترجم خود بهترین اطلاعات را در اختیار خواننده میگذارد:
《وقتی شهرت ماکسیم گورکی در روسیه رو به افول گذاشت لیانید آندرییف محبوب همگان شد... پس از 1908 شهرت آندرییف رو به افول گذاشت... اگر بیشتر آثار آندرییف نانوشته می ماند، و او را تنها از طریق بهترین داستانهایش می شناختیم، بیشتر به عنوان نویسنده به او ارج مینهادیم و کمتر در این که جزو کلاسیکهاست، شک میکردیم...
احترام همیشگی آندرییف به تالستوی، با وجود ارزیابیهای منفی و تند استاد پیر از نویسنده جوان، بر کسی پوشیده نیست. آندرییف در یکی از مصاحبه های 1908 میگوید: "تالستوی بی تردید مراد من است. چون صاعقه ای فرود آمد و در جان من باقی است. کسب والاتر از او نیست. هر اثرش را الگوی هنر و سنجه و معیار زیبایی میدانم..."
اما از لابلای نوشته ها میتوان دریافت که در حقیقت لف تالستوی کبیر نیز داستان هفت نفری که به داد آویخته شدند را بسیار ارزشمند خوانده است...》
سوم)
یک داستان بی نظیر را یاد آور داستانهای باشکوه تالستوی است -داستانی که به خود او تقدیم شده است- حتما بخوانید.
9 ماه پیش
4بهخوان
"سلامتیام اهمیتی ندارد. ادبیات، خودش کارها را به خوبی ردیف میکند."
- نامهای از لیانید آندرییِف در سال 1906
0- هرچهقدر از لذتی که خواندن و ورقزدن کتابهای آتشبرآب برایم دارد بگویم کم گفتهام.
ورق به ورق کتابهایش به شیرازهٔ علاقه عطف شده است. حتما مصاحبهاش با سروش صحت در کتابباز را ببینید تا به صورتِ تصویری، اخگر عشق این بشر به ادبیات[روسیه] را درک کنید.
1- "داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند" یکی از بهترین تجربههای من از متنی کلاژوار بود. عنوان کتاب، تمام خطِ داستان را اسپویل میکند؛ در پایان کتاب قرار است حکم اعدام هفت نفر اجرا شود. هنرِ آندرییِف همین است که با شرحِ تکِ تصاویری از متهمین، کسانی که واقعا جنایت انجام دادهاند و اکنون تحقیقا هیچگونه پشیمانیای ندارند، کاری کند در آخر داستان متوجه شویم، "انسانی" قرار است اعدام شود و هیچ رضایتی از اعدام این مجرمینِ قطعیِ متنبهنشده نخواهیم داشت. متنی علیه حکم اعدام.
2-سوال: تاثیر ادبیات در زیستِ اجتماعیمان چیست؟ (رندوم فکت، این سوال را ماکسیم گورکی در جان آندرییِف انداخته است.)
نخست، چرا لزوما ادبیات باید تاثیری داشته باشد؟ همینکه داستانی جذاب بخوانیم؛ عمقِ وجودِ انسانها را بشناسم؛ سررشتههای اخلاق را پیگیری کنیم برای یک کتاب کافیست و لازم نیست ادبیات به صورت عینی، جهانِ بیرونی را تحت تاثیر قرار دهد. این هم جوابی انتزاعی و استعلایی. خوب است و بجا اما ناقص و ناکافی.
دوم، اگر ادبیات حرفی برای گفتن دارد، همچین هم بد نیست در جامعه تاثیر بگذارد.
این فقره رو بیشتر از این کش نمیدم، ولی خوبه به عنوان یک سوال این مورد رو گوشه ذهن داشته باشیم.
2.5- در مورد حکم اعدام، جنبشها و حرکتهای اجتماعیِ عدیدهای در تاریخ دنیا وجود داشته است که باعث شده در بسیاری کشورها این حکم ملغی شود، ولی جا دارد مطالعه شود آیا ادبیات تاثیری در این موضوع داشته است؟ وقتی کامو، هوگو، آندرییِف و بسیاری نویسنده بزرگ دیگر در این موضوع، متونی را قلمی کرده اند، آیا تاثیری هم گذاشته اند؟ کسی هست که به این سوال جواب دهد؟
یحتمل در آینده آخرین روزهای یک محکوم از هوگو را نیز بخوانم.
3- داستان کوتاهِ "یکی بود یکی نبود" از بهترین داستانهایی بود که از آندرییِف خواندهام. بینظیر غم داشت. عجب شخصیتپردازی هایی داشت. عالی بود. "داستان هفت نفری..." برایم پایینتر از یکی بود یکی نبود، بود ولی به احترام این داستان، نمره این کتاب را به علت این داستان کوتاه 4ستاره میدهم.
4- مقدمه اول آتشبرآب بر کتاب، سخت، ثقیل و پر از ارجاعِ دقیق بود. از جاهایی بود که سپر انداختم و فهمیدم هنوز خیلی جا هست برای بیشتر دانستن.
جستاری که از نیکلای تیلیشوف بعد از یکی بود یکی نبود ترجمه و آورده شده بود، عالی بود. کلا داستان انجمنهای ادبی جذاب است؛ مخصوصا اگر در روسیه بوده باشند(البته در خودِ ایرانمون هم داستانهای جذابی داشته این انجمنها) . در روسیه تزاری، داستایفسکی را بخاطر همین انجمنها زندانی کرده اند؛ در "استنطاق" شرح بازجویی داستایفسکی را میتوانید یافت.
اتوبیوگرافیِ(شرحِ زندگانیِ خودنوشت) آندرییِف به عنوان آخرین متن، بستهی این کتاب را تکمیل کرد.
به قول آقای اکبری ذیل همین نقدوبررسی "داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند"، آتشبرآب از آن مترجم-مولفهایی است که در کتابی که نامشان به هنگام مترجم پایش حک شده، ردپای خود را میگذارند.
خودم قبلا زاویه داشتم نسبت به این افزودهها به کتاب، ولی آتشبرآب کاری که میکند باکیفیت است. قیمت کتابها هم زیادی زیاد است، ولی با تخفیف منطقی میشن، ولی خب باکیفیت اند زیادی.
این حاشیههای آتشبرآب چرا همگامِ نامش شده است؟ باید این غده سرطانی یکبار برای همیشه درمان شود...
اگر شأن نزول این چند صفحهای که آتشبرآب از ترجمههای معروف در پایان هرکتاب میآورد چیزی باشد که من فکر میکنم، وجهِ آیرونیِ جذابی دارد.
دوست دارم یکی از پستهایم در بهخوان معرفی آندرییِف باشد. از عناصر تکرارشونده آثارش که متوجهشان شدم بگویم، از تاثیر زندگیِ آندرییِف در نوشتههایش و در نهایت شرحِ زوایهام با آندرییِف و تنقیحِ وضعیتِ "لعنت به ادبیات".