روشن است که فلسفه، در حالتی از خود، وظیفهی تسلیبخشی به خاطر انسان را به دوش میکشد. در پیچوخم زمانه آنگاه که فرد به ستوه میآید و تحمل مشقتهای زندگی برش دشوار میشود و بر چرایی همهی اینها از خود پرسشگر میشود، این آینهی فلسفه است که رنج و اندیشههای گذشتگان را بر ما نمایان میکند و راههای گریز از بنبستهای ذهنی را به ما نشان میدهد. به تجربهی شخصی، فلسفهی کامو برای من مدتها به مانند مأوا و جانپناهی بوده در برابر ناملایمات و دشواریهای زندگی. با این حال اما، مدتی بود که پرسشهای گذشته دوباره به سراغم آمدند و این بار انگار کلام کامو مرا آرام نمیکرد. خواندن این کتاب و داستانهای کوتاهش بر این ناآرامی دامن زد و شاید برای اولین بار ضعفهای اساسی آن را برایم آشکار ساخت.
این کتاب کوچک که شامل شش داستان کوتاه میشود و کامو آن را به سال 1957 به چاپ رسانید، حول زمینهی تنهایی درونی انسان و احساس بیگانگی با جامعه میگردد. کامو آن را به تأثیر از زندگی فرانسویهای ساکن الجزایر نوشته و رگههایی از زندگی شخصی او زیر همان آفتاب معروف الجزایر در خلال این داستانها به وضوح دیده میشود. به طور جزئیتر، اختلافات فرهنگی مردمان فرانسه و مسلمانان الجزایر جرقهای بوده که احتمالاً اکثر این داستانها بارقهی خود را از آن گرفتهاند. فرم داستانها همان فرم همیشگی فیلسوف فرانسوی است و قلم او همچنان در توصیف بیگانگی و تنهایی کمنظیر و موفق است. با این حال آن چه که در این داستانها مرا به نقد وا داشت و کارکرد فلسفهی کامو را برایم زیر سوال برد، نگاه طبقاتی اوست. قهرمانهای او در این داستانها -همچون مورسو در بیگانه- موضعی نسبتاً بالا در جامعهای که احساس بیگانگی با آن میکنند دارند. همهی آنها از رفاه نسبی و احترام در محیط زندگی خود برخوردارند و با اینکه این موضوع به طور واضحی بیان نشده، اما گویی نوعی نگاه بالا به پایین به بومیهای الجزایری دارند. بدیهی است که گرفتار پوچی شدن در چنین شرایطی بسیار متفاوت از موضع پایینتر است. این که آیا میتوان با این فلسفه و نگاه، مثلاً در جامعهای که مردمش به فرد نگاه یک غریبه را دارند دوام آورد یا خیر، موضوعی بود که به نظرم ایراد کار کامو در این داستانهاست. در واقع شاید برای فرانسویهایی که به الجزایر رفتهاند چنین نگاهی بسیار کارآمد باشد، اما به زعم من اگر فرضاً افرادی از الجزایر به فرانسه بروند، نمیتوانند ارتباطی با این نگرش پیدا کنند و این فلسفه عملاً به کارشان نمیآید. جملهی معروف کامو در این کتاب:" این جهان محل تبعید انسان است و با این حال تنها پادشاهی است که او می شناسد." کمابیش بر این نکته صحه میگذارد. ذکر این مسئله هم خالی از لطف نیست که نام این مجموعه در زبان انگلیسی، "تبعید و پادشاهی" است.
با این وجود، برای علاقهمندان به کامو، این کتاب هم جذاب و گیرا است و ترجمهی موجود از آن هم ترجمهای روان و خوب است.
1 سال پیش
3بهخوان
نثر کامو در کتاب خموشان، و در اغلب آثارش نثری بسیار استادانه و پر مغز است. در خموشان، جز در یکی دو مورد، نثر بسیار روان و قابلفهم است. کامو گاهی جملات شاعرانه و نغز به کار میبرد؛ اما تعداد این جملات آنقدر زیاد نیست که از اصل موضوع و روایت داستان پرت شویم. توصیفات او از مناظر و صحنهها بسیار دقیق و همراه با جزئیات است. میتوان صحنههایی که کامو سعی در توصیف آنها دارد بهوضوح مجسم کرد. شخصیتپردازی نیز بسیار استادانه است و خبر از تبحر کامو در شناخت پیچیدگیهای روان و زندگی انسان میدهد.
1 سال پیش
5بهخوان
قهرمانهای داستانهای کوتاه کامو در این کتاب همه افرادی هستند تنها. این تنهایی میتونه جسمی باشه یا روحی و یا شاید هر دو. بعضی از این تنهایی راضی هستن و بعضی ناراحت. گاهی به اون تن میدن و گاهی ازش فرار میکنن. اینکه با یک تم واحد چند داستان و پایان مختلف نوشته خیلی جذاب بود. و جالب اینکه همه اینها هم قابل درک بودن. چه ژانین که برخلاف میلش همسفر شوهر تاجرش بود و چه ژناس که از اون همه توجه عاصی بود و نمیتونست به اوضاع اعتراض کنه.
فقط یک مورد شخصیت اصلی تنها نبود و تنهایی رو در شخص دیگری میدید اون هم داستان خموشان که کارگر شکستخورده در اعتصاب، حتی در سختترین لحظات همدلی همکاران و خانوادهاش رو داشت. ولی رییسش موقع مریضی دخترش تنها بود و کسی باهاش همدردی نکرد و از نظر ایوار کارگر، تقصیر خودش بود.
اشارات و توصیفهای غیرمستقیمی هم به تفاوتهای فرانسویها و الجزایریها کرده بود. طبیعتا این توصیفهای نوشته شده در دهه ۵۰ میلادی، انسان فرانسوی رو عمدتا دست بالا گرفته. اما این رویه قطعی تو همه داستانها نبود. حتی من احساس میکردم نوعی غبطه نسبت به راحتی و اتحاد مردم بومی در نوشتههای کامو حس میشد. در شرایطی که شخصیت اصلی تنها یا بیکس یا دورافتاده بوده، دیدن اینکه عرب الجزایری یا سیاه برزیلی یا حتی مردمان فقیر محلههای دور از هنر و ادبیات پاریس (داستان ژناس) سرزنده و پر از زندگیه حتما حسرتانگیزه.