دربارهی کتاب ترانه ایزاانتشارات بیدگل منتشر کرد:در طول این سالها به آزادی غمباری که مختص آدمهای تنهاست خو کرده بود، اینکه مجبور نبود به کسی جواب پس بدهد، اینکه مجبور نبود به آدمها توضیح بدهد کِی و کجا میرود و کِی برمیگردد. واقعاً خودش هم نمیدانست چرا اینقدر برایش آزاردهنده است که به مادرش بگوید کجا دارد میرود؛او که با کسی رفت و آمد پنهانیای نداشت و، جدا از خلق و خویش و نیازش به سکوت، دلیلی نداشت از اینکه یک نفر در خانه چشم به راهش است خوشحال نباید یا هر بار که کلید را توی قفل میچرخاند، با شنیدن صدای پای کسی که لخلخکنان خودش را پشت در میرساند آنقدر دمغ شود، یا وقتی کسی موقع درآوردن دستکشهایش آنطور سؤال بارانش میکرد: کجا بودی، چه کارها کردی، با کی قرار داشتی؟-از متن کتاب- ماگدا سابو در اثرش بر مرز تاریک میان زندگی شخصی و زندگی عمومی غیر مسقیم نور میتاباند، و اینگونه سایۀ خیانتهای ما، چه شخصی چه سیاسی، لرزان روی دیوارها میجنبند. (داستین ایلینگ وُرت) درباره این کتاب بیشتر بخوانیدپیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
هر لحظه ممکنه کوچ کنم به بهخوان
از بس که هی کتاب خوندم و هی فیلترشکن وصل نشد بیام درباره ش بنویسم
اه
2 سال پیش
4بهخوان
سلام
جذابیت داستان، برای من حس نزدیکی با شخصیتها بود.
چه ایزا چه مادر سالمندش.
.
.
نتیجه گیری داستان بس آموزنده بویژه برای من که گرامی والدین هردو پا به سن گذاشته اند.
.
لازم است تغییر کنم.
خودخواهی بد دردیست.
3 ماه پیش
4بهخوان
آرام و غمگین.
1 سال پیش
5بهخوان
واقعا بعد از خوندن این کتاب حس کردم درک نکردن فقط برای فرزندان نیست اینکه مثلا پدر و مادرا میگن بچه ها درک نمیکنند که چه زحماتی براشون میکشیم، انگار پدر و مادرها هم درک نمیکنند که بچه چی میخواد با همه نزدیکی یک دوری هاله میندازه رو این روابط والد و فرزندی و این کتاب شما رو رو به رو میکنه با این احساساتی که انگار یک عمری خواستیم باورش نکنیم و ازش فرار میکردیم