دربارهی کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریستمانتشارات مجید منتشر کرد:تاکنون، همهی ما در زندگی این تجربه را داشتهایم که اعمال خود را قضاوت کنیم و با حسرت با خود بگوییم: «بهخاطر عشقی رنج بردم که ارزشمند نبود؛ رنج بهخاطر عشقی بیثمر…»رنج بردیم، چراکه بیشتر ایثار کردیم و کمتر دریافت.رنج بردیم، چون به ایثاری که در راه عشق کردیم، بیتوجهی شد.رنج بردیم، برای اینکه نتوانستیم قواعد قلبیمان را اِعمال کنیم، نتوانستیم ندای قلبمان را تحمل کنیم و صدایش را بشنویم. رنج بردیم، رنجی واهی!به این خاطر رنج میبریم، چون عشق بذری است که باعث رشد ماست. هرچه بیشتر عشق بورزیم، به تجربهی پاکی روح نزدیکتر میشویم. بسیاری از روشنضمیران در راه عشق روحشان را به آتش کشیدند؛ کسانی که میخندیدند، میرقصیدند و با صدای بلند به نیایش پروردگارشان میپرداختند و افراد دیگر را در سرخوشی الهی خود سهیم میکردند. این افراد از اعمال خود شاد و خرسند بودند، چراکه با عشقشان به همهچیز دست یافته بودند. آنها نگران ازدستدادن چیزی در زندگیشان نبودند، چراکه عشقِ حقیقی چیزی بهجز تسلیم و رضا نیست.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
داستان هفت روز از زندگی دختری به نام پیلار که با پذیرفتن دعوت یک کنفرانس از طرف دوست دوران کودکی اش از زندگی روزمره و تکراری خودش خارج میشه و زندگی تازه ای رو شروع میکنه که سرشار از ناشناخته هاست
داستان اصلی کتاب زیادی کلیشه ای و خسته کننده بود اما جنبه ای از کتاب که برای من از جذابیت ویژه ای برخوردار بود قسمتیه که به ساختار دو قطبی خدواند و جنبه های مادینه ی او پرداخته . اینکه برخلاف باور بسیاری از مذاهب ، خداوند همزمان هم مرد هست و هم زن ، و نه فقط مرد
در این ساختار دو قطبی ، قطب مادرانه و مادینه پرورش دهنده ی عالم رویاست و به جنبه های فلسفی از قبیل عشق و هنر و لذت می پردازد و در مقابل قطب پدرانه یا نرینه که اصولا عملگراست به جنبه های تفکر و منطق گرایش دارد
این اولین کتاب از سه گانه ی"در روز هفتم" هست که توسط كوئيلو نوشته شده و به نظرم نسبت به موضوع و زمان نوشته شدنش زیاد هم کتاب بدی نبود
2 سال پیش
در ساحل رودخانهی پیدرا کتابی است دربارهی اهمیت ایثار. پیلار و دوستش شخصیتهای خیالی هستند. اما میتوانند نمادی باشند از درگیریهایی که هر یک از ما در جستجوی «نیمه دیگر» تجربه کردهایم. دیر یا زود باید بر ترسهای خویش غلبه کنیم. چون راه معنویت از طریق تجربهی روزمرهی عشق میگذرد. توماس مرتون راهب میگفت: «راه زندگی معنوی چیزی جز عشق نیست. انسان برای نیکی کردن یا کمک یا حمایت کردن دوست نمیدارد. اگر اینطور باشد ما دیگری را به عنوان یک شیئی تلقی میکنیم و خود را شخصی سخاوتمند و عاقل میدانیم این هیچ ربطی به عشق ندارد. عشق ورزیدن یعنی یکی شدن و پیوستن به دیگری و در او جرقهای از خداوند را یافتن».
کتاب ماه ادبیات، سال یکم، شمارهی یکم.
10 ماه پیش
5بهخوان
خیلی کتاب قشنگیه .. فوق العاده اس
1 سال پیش
2بهخوان
متن منسجم و خوبی است و باز هم در دنیای مسیحیت و جادویی آمریکای لاتین و مذهبهای من درآوردی کنار ادیان!! دنیای این کتاب که مشغول وارد کردن زن در عالم روحانیت مسیحی است ربطی به ذهن و دل انسان ایرانی ندارد. انسانی که موحد است و دغدغه ی دوگانگی و سه گانگی و رهبانیت و مشکلات کلیسا را ندارد و در اسلام او، خدا در آیه 253 آل عمران به مادر مریم میگوید مرد مثل زن نیست (در برتر خواندن زن). توصیه من نخواندن آثاری اینچنین است و به روزش میشود کارهای شافاک که مشغول نقد هیبریدی (در قالب رمان و نه به صورت مقالات و مطالعات و مقابلات) عالم اسلام و تصوف است.