کتاب|

عمومی|

داستان|

انگلیس

درباره‌ی کتاب سرگذشت دیوید کاپرفیلدچارلز دیکنز، هنگام نگارش دیوید کاپرفیلد، مردی سی و هفت ساله و نام آور بود و مقاله های بسیار و بیش از ده رمان منتشر ساخته بود. اما این رمان- که کمابیش شرح احوال اوست- به گفته چسترتون در دایره المعارف بریتانیکا (چاپ 1960)، سبک و شیوه داستان پردازی او را تا ده سالی از عمرش دگرگون ساخت. دیوید کاپرفیلد هسته ای دارد متضمن واقعیت نگری- که همان اساس و پایه زندگی دیکنز باشد- با صحنه هایی پراحساس و هیجان و اندکی مبالغه آمیز. آثار بعدی او مانند Bleak House که دوست ارجمندم ابراهیم یونسی به نام خانه قانون زده ترجمه و چاپ کرده است و Hard time و Little Dorrit و Tale Of Two Cities که این را هم آقای یونسیتحت نام داستان دوشهر ترجمه و منتشر ساخته است نیز، تحت تاثیر شیوه داستان پردازی دیوید است. از این گذشته، نحوه توصیف قهرمانان داستان و آفرینش شخصیتها در این کتاب، شگفت، باریک، و دقیق است. کسانی مانند استیرفورث و دورا، شخصیتهایی عجیب و جاذب و در عین حال ضعیف دارند.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
5بهخوان
چرا تا امروز نخوانده بودمش؟ این سوال من در مواجهه با هر کدام از آثار کلاسیک است. دیوید کاپرفیلد هم از این قاعده مستثنا نیست. بالاخره وقتی سراغش می روم که برای تکلیف بچه های کلاس هفتم تعیینش کردم. یکی از بچه ها در همان صفحات ابتدایی پیام میزند و می گوید:«خاااانم چه قدر کتابش خوبه!» و من شتابان می روم تا ببینم این چه قدر خوب دقیقا چطور است که یک دختر نوجوان را در پس دویست سال فاصله باز هم به هیجان آورده! داستان شروع جذاب و روانی دارد، به بچه های حق می دهم که دوستش داشته باشند. انگار دیگر خودت نیستی و دیوید کاپرفیلد شده ای، مادر بینوایش را درک می کنی و پرستار مهربانش را دوست داری، همراه او از خانه مادری ت بیرون انداخته می شوی و با فقر و بدبختی دست و پنجه نرم می کنی و راهی خانه تنها عمه ات می شوی که زندگی بهتری برای خودت بسازی. خواندن چنین کتاب هایی برای من همیشه جذاب است چون می توانم در زمان و مکانی پرسه بزنم که امکان ندارد هیچ وقت از نزدیک ببینمش. من و بچه های کلاسم نسخه خلاصه شده نشر افق را خواندیم، مسلما من از نوجوان های دوازده ساله انتظار نداشتم اصل کتاب را بخوانند. مزیت خواندن کتاب های خلاصه این است که از شر اطناب بیش از حد کتاب های کلاسیک خلاص می شوی و عیبش این است که این خلاصه شدن گاهی به قدری است که اصل داستان را هم تحت الشعاع قرار می دهد. مثلاً در دیوید کاپرفیلد قسمت های انتهایی کتاب بیش از اندازه با سرعت پیش رفته بود، انگار مترجم سعی داشت که کتاب را مثلا در چهارصد صفحه تمام کند و ناچار بود ماجرا را زودتر به سرانجام برساند چیزی که هم من را غصه دار کرد هم بچه های کلاس را، چون دلمان می خواست بیشتر از جزییات زندگی دیوید در بزرگسالی اطلاعات داشته باشیم. هر چه که هست، وجود این خلاصه ها برای نوجوان ها خیلی ارزشمند است. می توانند با آثار کلاسیک جهان در جوانی آشنا شوند و در قسمت هایی از تاریخ قدم بزنند که هیچ وقت در کتاب های تاریخ نشانشان نمی دهند.
2 سال پیش
5بهخوان
و این چارلز دیکنز بزرگ . اولین رمانی بود که از چارلز دیکنز خوندم. چون اکثر آثارش دستمایه ساخت انیمیشن شدند به اشتباه فکر میکردم داستان هاش برای بچه هاست و من الان دیگه بزرگ شدم (!) و برام افت داره که دیکنز بخونم اما بعد از خوندن این رمان متوجه شدم که بزرگ نشدم و باید دیکنز بخونم 😁 سرگذشت دیوید کاپرفیلد ، خود زندگی یه. از کودکی تا زمان پیری با کاراکتر همراه میشید و لذت می‌برید. باهاش عاشق میشید باهاش پیاده تا خونه عمه میرید ، باهاش سوار کشتی میشید و... جذاب و خوندنی یه.
2 سال پیش
4بهخوان
گاهی با آدم¬هایی برخورد کردم که کتاب سرگذشت دیوید کاپرفیلد را خریدند با این خیال که این کتاب سرگذشت آن شعبده¬باز معروف است. اما این¬طور نیست. رمانِ دیوید کاپرفیلد سرگذشت یک پسربچه در قرن نوزدهم است که تا بزرگسالی اتفاقات تلخ و شیرین زیادی را پشت سر می¬گذارد. مثل بیشتر آثار دیکنز که شخصیت¬های اصلی¬ پسربچه¬هایی هستند که هر کدام در یک دنیای خاکستری تیره زندگی می¬کنند:« حالا برای اینکه شرح احوال خویش را از آغاز تولد شروع کنم، می¬نویسم که من جمعه شب، ساعت دوازده به دنیا آمدم. می¬گفتند در همان آن که ساعت شروع کرد به زنگ زدن، من نیز بی¬درنگ گریه سر دادم. چون من در چنین روز و چنین ساعتی به دنیا آمدم، خانم پرستار و گیس¬سفیدان محل که ماه¬ها قبل از اینکه افتخار ملاقات و آشنایی با ایشان دست دهد، نسبت به من لطف خاصی ابراز می¬داشتند، چنین اظهارنظر می¬کردند گه اولاً سرنوشت و طالع من بسیار نامیمون است و ثانیاً افتخار دیدار اجنه و ارواح را خواهم داشت. مطابق عقیده¬ آنان، این دو موهبت ملازم همه¬ کودکانی است که در دقایق آخر جمعه¬شب به دنیا آیند، خواه نرینه باشند خواه مادینه» راوی در همان صفحه¬ئ اول کتاب دلهره و تعلیق را به جان مخاطب انداخته است. مخاطب با شخصیتی مواجه شده است که احتمالاً سرنوشت نامیمونی داشته و حال قرار است روایتگر این سرنوشت شوم باشد. ممکن هم بود قرار بر این باشد که نویسنده علیه این خرافه داستان¬پردازی کند. یعنی دیوید کاپرفیلد همیشه سعادتمند باشد. اما آیا در سعادت و خوشبختی می¬توان مواد لازم برای تهیه¬ئ یک رمان یا حتی یک داستان کوتاه را به دست آورد؟ پس به احتمال زیاد مخاطب قرار است با حوادث ناگواری مواجه شود. دیوید کاپرفیلد سعادتمند نیست بلکه او پسری است با یک ناپدری بدجنس و در زندگی با اتفاقاتی مواجه می¬شود که حاصل تصمیمات ناپدری برای زندگی اوست. گاهی فکر می¬کنم که آیا همه¬ئ ناپدری¬ها و نامادری¬ها در قرن نوزدهم آدم¬های بدجنس و شروری بودند و همه¬ئ پدر و مادرهایی که تن به ازدواج مجدد می¬دادند منفعل و بی¬عرضه بودند؟ خودتان را جای پسربچه¬ای بگذارید که گیر چنین ناپدری¬ای افتاده است به علاوه اینکه این ناپدری همه¬ئ ثروت پدرش را هم تصاحب کرده است. این ناپدری تا کی و تا کجا می¬تواند به اون آسیب بزند؟ چقدر در زندگی آینده¬ئ او تأثیرگذار است؟ آیا او تبدیل به یک آدم منفعل و ترسو مثل مادرش می¬شود یا اینکه شروع به مبارزه می¬کند؟ آیا تنها مسئله و مشکل او در زندگی وجود ناپدری است یا اینکه موانع دیگری هم سر راهش قرار می¬گیرند؟ این پسربچه چطور این موانع را پشت سر می¬گذارد. آیا از حمایت کسی برخوردار می¬شود؟ پسرک بعدها در مواجهه با عشق چطور برخورد می¬کند؟ او در اجتماع تبدیل به چه جور آدمی میشود؟ با تمام این چالش¬ها پایان داستان تلخ است یا شیرین؟
1 سال پیش
3بهخوان
هر کار میکنم دلم با ادبیات انگلیس نیست، ارتباط برقرار نمیکنم....
کتاب های دیگر چارلز دیکنزمشاهده همه