دربارهی کتاب زمین بر پشت لاک پشت هاانتشارات میلکان منتشر کرد:
اولین باری که متوجه شدم ممکنه یه موجود خیالی باشم، موقعی بود،
که در طول هفته، بیشتر وقتم رو توی یه موسسهی دولتی در شمال
ایندیاناپولیس میگذروندم. بهش میگفتن دبیرستان وایتریور. اونجا
باید سر ساعت خاصی غذا میخوردم، درست بین 12:37 و 1:14
بعدازظهر. نیروهایی بودن که من رو وادار به این کار میکردن، اونا
خیلی قویتر از من بودن و من حتا نمیتونستم بشناسمشون. ممکن
بود این نیروها زمان دیگهای رو برای ناهارم انتخاب کنن یا ممکن بود
کسایی که در اون روز خاص از ماه سپتامبر . موقع ناهار خوردن، با من
سر یه میز بودن، موضوع دیگهای رو برای صحبت انتخاب کنن؛ این
طوری احتمالا آخر داستان من تغییر میکرد یا حداقل وسطاش عوض
میشد، اما کمکم داشتم یاد میگرفتم که زندگیت داستانی در مورد
توئه، نه داستانی که خودت تعریف کنی.
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
خب، به نظرم میشه داستان این کتاب رو از راویش جدا کرد. داستان از این قراره که یک میلیونر، به نام راسل پیکت، که پروندهی کلاهبرداریش در جریانه، ناپدید میشه و برای پیداکردنش جایزه تعیین میکنن. ایزا، راوی داستان، در دوران بچگی با پسر راسل پیکت، دیویس، دوست بوده و دیزی، دوست ایزا، که وضعیت مالی خوبی نداره، ایزا رو راضی میکنه برای پیدا کردن سرنخی از راسل پیکت و بردن جایزه، سری به دیویس بزنن... این معما جذابیت چندانی برای من نداشت، گرچه شخصیتپردازی دیویس و برادرش رو دوست داشتم.
اما راوی داستان، ایزا، از وسواس فکری یا او سی دی رنج میبره و به طور خاص از میکروبها هراس داره. ایزا همیشه اسیر افکاریه که کنترل رفتار و اعمالش رو در دست میگیرن، گرچه میدونه این افکار غیرواقعی و غیرمنطقی هستن و تلاش میکنه بهشون غلبه کنه. جذابیت این کتاب هم برای من مارپیچ فکری ایزا بود، که چطور شروع میشد، به کجا میرسید و اینکه ایزا راه فراری نداشت. به علاوه ایزا به شدت دنبال تعریف "من" یا هویت خودشه.
ایزا اواسط کتاب ماجرای انگلی رو تعریف میکنه که در بدن ماهی رشد میکنه، اما فقط در بدن پرندگان میتونه تولیدمثل کنه. این انگل وقتی وارد بدن ماهی میشه، ماهی رو وادار میکنه در اعماق دریا شنا کنه تا بتونه به خوبی رشد کنه، اما به محض اینکه بالغ میشه، ماهی رو وادار میکنه به سطح آب بره که طعمهی پرندگان بشه تا انگل بتونه تولیدمثل کنه. انگلهای جدید از طریق فضولات پرنده وارد آب میشن و این چرخه ادامه پیدا میکنه. ایزا که به شدت تحت تاثیر این چرخهست، میترسه باکتریهای جدیدی که وارد بدنش میشن به جاش فکر و عمل کنن و "من"ش رو تغییر بدن. از طرف دیگه میترسه همین الان هم این باکتریهای داخل بدنش باشن که دارن به مغزش فرمان میدن به چی فکر کنه و چطور عمل کنه. ایزا نمیدونه چه مقدار از هویتش وابسته به محیط و اطرافیانشه و میترسه با تغییر این عوامل، "من" ش تغییر کنه. همینطور میترسه با درمان وسواس فکریش "من"ش تغییر کنه.
در کل کتاب روان و خوشخوانیه و پیشنهاد میکنم بخونیدش.
9 ماه پیش
1بهخوان
انتظار داشتم عین کتاب نحسی ستاره های بخت ما عاشقش بشم اما خورد تو ذوقم 🙂🙂
6 ماه پیش
3.5بهخوان
چیزی که تو این کتاب خیلی برام چشمگیر بود توصیف حالتهای وسواس گونه شخصیت اول داستان آزا بود که خیلی ملموس و عمیق توصیف شده بودن. کاملا آدم را با خودش درگیر میکرد.
داستان واقع گرایانه بود و با فضای فانتزی داستانهای عاشقانه متفاوت بود.
به نظرم مناسب گروه سنی متوسطه دوم هست البته با درنظر گرفتن سطح کتابخوانی همین گروه سنی.
5 ماه پیش
4بهخوان
دوستش داشتم و از تند خوندنش لذت میبردم. فقط کاش تو سن کمتر میخوندمش تا میرفت تو لیست علاقهمندیهام.