دربارهی کتاب تخممرغهای شومانتشارات مروارید منتشر کرد:
رمان تخم مرغ های شوم بولگاکف چه استادانه و چه حالب نوشته شده است.
میخائیل بولگاکف 1944-1891 نویسنده برجسته روس با کتاب مرشد و مارگاریتا در نزد جامعه کتابخوان ایرانی به شهرت رسید.
داستان تخم مرغ های شوم همزمان با کتاب دل سگ در سال 1924 در مطبوعات روسیه به چاپ رسید و با استقبال فراواران منتقد ادبی و جماعت کتابخوان مواجه شد.
قهرمان این داستان پرفسور پرسیکف که یکی از امیدهای دانش روسیه است قربانی مقاصد شوم و فرصت طلبانه حکومت شده و از کشفیاتش سو استفاده میگردد.بولگاکف با پناه بردن به ژانر ادبیات علمی-تخیلی و با زبان کنایه و استعاره که لازمه بیان عقاید در یک فضای مختنق است تصویری هولناک از وضعیت پیشرفت علم و دانش در سایه حکومتهای توتالیتر را با طنزی تلخ و گزنده در پیش چشم خوانندگان کتاب به تصویر میکشد.
برای اولین بار کتابی از بولگاکف از زبان اصلی (روسی)به فارسی بگردانده شده است.
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
بولگاکف؟! همان همیشگی جذاب.
همان همیشگی یعنی، بیان وقایع سیاسی و اجتماعی جامعه در قالب طنز و تلفیق این طنز در قالب رئالیسم جادویی. این کاریست که دکتر بولگاکف دوستداشتنیِ ما، آن را ماهرانه انجام میداده و برای فرار از چنگال سانسورچیِ زمان خود در این رمان و البته رمانهای دیگری که پیشتر از او خواندهام، همانندِ «مرشد و مارگریتا» و «قلب سگی» هربار با استفاده از المانهای جذاب بصورت ماهرانه عقاید خود را به روی کاغذ آورده است.
این کتاب به اندازهای کمحجم است که ورود به داستانِ آن را جایز نمیدانم و خواندنِ آن را اولا به علاقهمندانِ این دکتر دوستداشتنی و محبوب و دوما به علاقهمندان سبک رئالیسم جادویی و نهایتا به سایر دوستانی که به ادبیات روسیه علاقه دارند پیشنهاد میکنم.
پند نامه
دیکتاتورها فقط بساط فساد و ویرانی را در جامعه به پا نمیکنند، بلکه مهمتر از دو مورد فوق، «جهل» را در عموم مردم به خصوص مردمِ کمتربرخوردار نهادینه میکنند و این جهل حتی پس از نابودی یک دیکتاتور هم جلوی خیلی از پیشرفتها را خواهد گرفت و یک مانع بزرگ برای رسیدن به ترقی در جامعه است، چه بسا این جهل در خیلی از موارد باعث رهایی از دیکتاتوری نشده و دیکتاتور دیگری را بر سر کار آورده!
مثال؟ لازم نیست، خودتان میدانید منظورم چیست.
گفتاری کوتاه در مورد ترجمهی کتاب
من هیچ شناختی از خانم «میترا فراهانی» مترجم این کتاب نداشتم و به دلیل نبود گزینههای دیگر روی میز به سراغ ترجمهی ایشان رفتم. پیشتر در گذشتهی نه چندان دور کتابهای «یادداشتهای یک پزشک جوان» و «قلب سگی» را با ترجمهی آقای «آبتین گلکار» و ابررمان «مرشد و مارگریتا» را با ترجمهی بینظیر «دکتر میلانی» خوانده بودم و از آنها لذت برده بودم اما در این کتاب هرچند سطح ترجمه از آن کتابها پایینتر بود اما همچنان متنی روانی را ارائه کرده و اگر شما هم در انتخاب مترجم دچار مشکل شدید، میتوانید از این ترجمه مطالعه نمایید.
کارنامه
تنها یک ستاره از کتاب کسر مینمایم و چهارستاره برایش منظور میکنم، چون نمیتوانم نمرات «مرشد و مارگریتا» و «قلب سگی» را ویرایش و شش ستاره برایشان منظور نمایم.
هفدهم آذرماه یکهزار و چهارصد
0 سال پیش
3.5بهخوان
با نمایش این دیدگاه داستان کتاب فاش میشود.
چقدر بولگاکف و کارهاش را دوست دارم!<:
شاید در نگاه اول یک داستان معمولی با چاشنی طنز و تخیل باشه،اما دقیق تر که بهش نگاه کنیم میبینیم که در واقع حقایق تلخی از زندگی واقعی را انعکاس میده،تصویری از پیشرفت های علمی هراسناک و جهل مردم که چجوری جامعه ی بشریت رو تحت تاثیر قرار میده و به نابودی میکشونه(:
در انتهای کتاب،جنون مردم و یورششون به آزمایشگاه و پروفسور پرسیکف و پانکرات بیچاره من رو یاد آدم خواران ژان تولی انداخت!
دلم برای پرفسور پریسکف و برای پانکرات گفتن هاش تنگ میشه(:
10 ماه پیش
3بهخوان
به داستان «قلب سگی» اثر دیگر نویسنده، بسیار مانند است. با زبان طنزآمیز، دخالت آدمی در طبیعت را بهچالش میکشد. پروفسور پرسیکف به دستاوردی بزرگ در زمینه جانورشناسی رسیده، اما هنگامی که پای روزنامهها و دخالت دیگران به ماجرا باز میشود، سرنوشت دورازانتظاری برای آن رقم میخورد.کوتاه است و خوشخوان با برگردانی روان (ترجمه پونه معتمد).🌺
1 سال پیش
5بهخوان
این رمان کوتاه به طور موجزی توضیح میدهد که اگر کار را از یک دانشمند متخصص بگیرید و به یک انقلابی متعهد (ولی ابله) تحویل دهید چه فاجعه ای رخ میدهد!