کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب اندوه شیرین رها شده امانتشارات گیوا منتشر کرد:الیز یاد کلمان افتاد. یاد خلیج، موج و زنی که خیلی دورتر از ساحل به دل دریا زده بود.مانو، طبق معمول و با همان شیطنت همیشگی ته نگاهش، رشته ی کلام را در دست گرفت و ادامه داد: «و تو، عزیزکم، تو هم حق داری خوشبخت باشی این زندگی رو الکی سرهم بندی نکن زاپاسی نداری که بخوای با جایگزینش کنی. یک سال بسه! اشتباه من رو نکن. یه کار دیگه بکن. کاری که کسی تا حالا نكرده. خودتم تا حالا انجامش ندادی؛ زندگی کن!از چند جمله اخر دیگر الیز به صورت مانو نگاه نمی کرد. حواسش به لوبیاهای داخل ظرف یکبار مصرفی بود که روی سینی چرخدار کنار تنگ پلاستیکی زردرنگ گذاشته شده بود. کاش به او گفته بود که همه چیز به این سادگی که او می گوید نیست و موقعیت او هیچ ربطی به داستان خودش و آندره ندارد...
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه