نوشتن در مورد این اثر سخته ، خیلی سخت ... اینقد آدم ها واقعی و ملموس و خودی ن که انگار همه شون رو هر روز میبینیم.
چقد تو بزرگی عالیجناب چخوف ❤
7 ماه پیش
3.5بهخوان
نمایشنامهای از سه خواهر و یک برادر در چهار پرده؛ خانوادهای تحصیلکرده و روشنفکر که مسکو را مدینهٔ فاضلهٔ خود برای زندگی میدانند.
بینش شخصیت ها که در جمعی دوستانه با حرفهای فلسفی بهش پرداخته میشه از مورد علاقهترینای من بود💫🔥؛
نقطه نظرات "توزنباخ" و "ورشینین" را در مورد زندگی و مرگ خیلی دوست داشتم.
یک نکتهای که اخیراً در مورد آثار نویسندههای بزرگ و مشهور جهان خیلی به چشمم اومده این هست که این هنرمندان نویسنده- روانشناس هستند؛ یعنی جدا از تحلیل و تفکر در متن و معنای داستان کتاب، بایستی به ویژگیهای شخصیتی هرکدام از کارکترهای داستان جداگانه پرداخت و با «گونهٔ انسان» جور دیگری آشنا شد.
به عنوان مثال در مورد توزنباخ (بارن) که در این نمایشنامه یکی از شخصیتهای جالب توجه برای من بود، جناب علیخانی نوشتهاند که:
«خوشبختترین شخصیت نمایشنامه و قهرمان آن است که به نحوی کلاسیک در آخر نمایشنامه کشته میشود. عاشق میشود و در راه این عشق حاضر است هر کاری بکند چون در عشق خوشبختی را یافته است هر چند میداند این عشق یکطرفه است اما دست از تلاش بر نمیدارد. دید روشنی دارد و حرفهایی می زند که گویی از درون چخوف بر زبان او جاری میشود. خوشبختی را دست یافتنی میداند و تنها راه رسیدن به آن را خواستن و همت در راه زندگی میداند. نسب آلمانی او کنایهای به جامعه وطن پرست روسی است. نکته جالب اینکه پوشکین و لرمانتف که اشعار زیادی از آنها در متن قید شده هر دو در دوئل و جوانی کشته شدهاند!»
2 ماه پیش
4بهخوان
نسبت به باغ آلبالو ، این نمایشنامه رو بیشتر دوست داشتم ، شخصیت پردازی خوبی داشت و تم زمینه ا ی داستان هم کاملا مشخص و قابل فهم بود ، با ورود یک شخصیت به داستان دیدگاه فلسفی هم وارد نمایشنامه شد و زیباترش کرد .
داستان سه خواهر که با وجود تفاوت در شخصیت ها و سبک زندگی اما تقریبا زندگی ای شبیه هم داشتند و دنبال عشق بودند تا زندگی بهتری داشته باشند ، خواه عشق به مکان و کار باشد ، خواه عشق به یک انسان 😊😊😊
نمایشنامه روابط پیچیده ای رو در بین شخصیت ها به تصویر کشیده بود که حتی بعضا با عشق شروع شده بودند اما به خیانت خاتمه یافتند _رابطه ی برادر خانواده با دختری که دوستش داشت_ یا ازدواجی که با جنبه ی عقلی😊😊 و بدون عشق صورت گرفته بود و به روزمرگی و زندگی ای سراسر کسالت تبدیل شده بود و باز هم به عشقی پنهانی منجر شد .
دیدگاه های فلسفی از راجع به زندگی وجود داشت که ماه هیچوقت خوشبخت نخواهیم بود و فقط به دنبال سعادت میگردیم و زنده ایم در واقع زندگی نمیکنیم و در جایی دیگر بیان میشد که سعادت و خوشبختی فقط برای آیندگان است اما پس از گذشت سال ها از آیت نمایشنامه انسان ها هنوز هن به دنبال خوشبختی هستند و آن را در آینده جستجو میکنند 😔😔😔
در این نمایشنامه هم چخوف ریز اشاره ای به شکاف بین
نظام سرمایه داری و حذب کارگر کرده بود ، مقوله ای که انسان ها سال هاست هنوز با آن سرگرم اند و مخالفت دارند .
و نگاه دختر کوچک خانواده را داشتیم که عقیده به کار کردن و کار کردن و رسیدن به خوشبختی داشت ، علیرغم جایگاه خانوادگی ای که داشتند اما به طرز متفاوتی تربیت و بزرگ شده بودند و این یکی دیگر از جذابیت های نمایشنامه بود .
فکر نمیکردم به قلم چخوف علاقه مند بشم اما باز هم باید بیشتر ازش بخونم در ژانرهای دیگر مثل رمان و داستان کوتاه تا بتونم بهتر درکش کنم .
1 سال پیش
2بهخوان
سرنوشت همین است، فراموشمان خواهند کرد.
هیچ کاری نمیشود کرد. تمام آنچه را که جدی، بزرگ و پراهمیت میدانیم با گذشت زمان فراموش و بیاهمیت خواهد شد.
بخاطر دارم نخستین بار با داستان کوتاهی به نام «شرطبندی» به سراغ چخوف رفتم اما بنا به علل مختلف از خواندن آن لذت نبردم، گویی یک چیز مهم کم داشت.
مدتی قبل در رمانی که از موراکامی عزیزم خوانده بودم کنجکاو شدم که بار دیگر از چخوف چیزی بخوانم و امروز پس از حدود ۸ ماه از دیدار نخست به سراغ یک نمایشنامه از او آمدم.
اعتراف میکنم دقیقا همان حسی را دارم که پس از خواندن شرطبندی داشتم.
دوستان من به خوبی میدانند که من به ادبیات روسیه و فرانسه علاقهی زیادی دارم و در بین نویسندگان روس که تا بحال به سراغ آنها رفتهام(عالیجنابان داستایفسکی، بولگاکف، گنچاروف، گوگول، تولستوی، پلاتونوف و بربروا) قلم چخوف به دلم نمیچسبد، نمیتوانم ارتباط لازم را با آن برقرار کنم و نمیدانم دلیلش چیست؟!
به دلایل متعدد از هماکنون اطمینان دارم که در آینده باز هم از چخوف خواهم خواند اما از این تریبون از دوستانم به خصوص دوستانی که نسبت به سلایق و افکارم آشنایی دارند خواهش میکنم در مورد انتخاب بعدی مرا یاری رسانند شاید انتخابهایی که میکنم اشتباه هست و خودم خبر ندارم.
نکته:
از ترجمهي خانم ناهید کاشیچی نیز رضایت نداشتم.