شاه لیر یا لیرشاه یکی دیگه از شاهکارهای شکسپیره. قصه اینقد جذابیت داره و اینقد خوب شخصیت پردازی شده که اصلا میاز به تعریف نداره. اگر این کتاب رو دوست داشتید میتونید اقتباس سینمایی این فیلم رو که کوروساوا ساخته رو هم ببینید.
ترجمه م.آ. به آذین هم ترجمه بسیار خوبی یه.
در خوندنش تردید نکنید.
1 سال پیش
5بهخوان
واقعا واژه کم دارم برای بیان احساسم...
بعد از خوندن هملت، فکر نمیکردم هیچوقت نمایشنامهای بخونم که تا اون حد زیبا و تاثیرگذار باشه.
شاهلیر هم مثل هملت فوقالعاده بود. همه ویژگیهای یک تراژدی کامل رو داشت.
همینطور که به پایانش نزدیک میشدم اشکهای من هم جاری شد.
پ.ن: یه پیشنهاد! اگر خوندینش، بعدش مقاله زیبای
The Theme of the Three Caskets
از فروید رو هم بخونین. بخش عمده مقاله نگاهی هست به نمایشنامه شاهلیر. دقت نظر فروید، شگفتزدهتون خواهد کرد.
1 سال پیش
4بهخوان
«این روزگار، دردش همین است که کورها را دیوانه ها رهبری میکنند.»
«وقتی که حالمان رو به بدتری دارد، تا زمانی که میتوانیم بگوییم:[این دیگر بدترینِ همه است]، هنوز بدترین حال نیست.»
شاه لیر را شکسپیر نوشته است. حدود چهار قرن قبل. اما کلماتش و روایتش از خیانت و خیانت پیشه ها کهنه نشده است. جملاتی از نمایشنامه باعث میشود نویسنده را صدای ازلی ابدی بشر در مذمت شر و پلیدی بدانیم.
لیر که پادشاه بریتانیا است قصد کنارهگیری از سلطنت و تقسیم کشور بین سه دخترش را دارد. اما قبل از تقسیم کشور از دخترانش میخواهد که میزان علاقهشان به پدر را بگویند. دو دختر اول با جملاتی شاعرانه و پر طمطراق نظر محبت پدر را جلب میکنند. اما دختر آخر که عزیزترین آنها برای پدر است، شاهکلید داستان را میگوید:« بدبخت من، که نمیتوانم قلبم را در دهانم جای دهم. شما را من، اعلیحضرتا، آنگونه دوست دارم که وظیفه حکم میکند؛ نه بیشتر، نه کمتر.»
1 سال پیش
5بهخوان
من مجموعهی نمایشنامههای شکسپیر رو که علاءالدین پازارگادی ترجمه کرده، وقتی بچه بودم خریدم اما بعداً متوجه شدم ترجمهی چندان خوبی نداره و یا اقلاً از بعضی نمایشنامهها ترجمههای بهتری وجود داره... به همین دلیل سعی کردم نمایشنامهها رو تا حد ممکن از بقیه ترجمهها بخونم، مگر اینکه ترجمهی دیگهای از نمایشنامهای پیدا نکرده باشم... اینها رو گفتم تا به این برسم که لیرشاه رو من با ترجمهی جواد پیمان که انتشارات علمی فرهنگی زده خوندم و جاهاییش انقدر گیجکننده بود که مجبور میشدم با ترجمهی پازارگادی تطبیق بدم و بالعکس... همین باعث سستی من شد و باعث شد به قدری خوانش این نمایشنامه طول بکشه که کمکم مزهی نمایشنامه از بین رفت... به عقیدهی من نمایشنامه در بهترین حالت باید در یک نشست، و حداکثر دو نشست خونده بشه، همونطور که در یک نشست تماشا میشه اما لیرشاه نشد که اینطور بشه.