کتاب|

عمومی|

نمایشنامه

درباره‌ی کتاب هملت (سلطانی)انتشارات نگاه منتشر کرد :داستان این نمایشنامه از آنجا آغاز می‌شود که هملت شاهزاده دانمارک از سفر آلمان به قصر خود در هلسینبورگ دانمارک بازمی گردد تا در مراسم تدفین و خاکسپاری پدرش شرکت کند. پدرش به گونه مرموزی به قتل رسیده‌است. کسی از چگونگی و علل قتل شاه آگاه نیست. در همان حین هملت درمی یابد که مادر و عمویش با یکدیگر پیمان زناشوئی بسته و هم بستر شده‌اند. وسوسه‌ها و تردیدهای هملت هنگامی آغاز می‌شود که شاه مقتول به شکل روح به سراغ او می‌آید. روح بازگو می‌کند که چگونه به دست برادر به قتل رسیده‌است و از هملت می‌خواهد که انتقام این قتل مخوف و ناجوانمردانه را باز ستاند. در طی این ماجرا او باز می‌یابد که پدر معشوقه‌اش، اوفلیا در قتل پدرش دست داشته‌است. اوفلیا از نقشه‌های هملت آگاه می‌شود و پس از آگاهی از مرگ پدرش مجنون شده و خود را در رودخانه‌ای غرق می‌کند. هملت بلاخره انتقام پدرش را از عمویش می‌گیرد و در پایان نمایشنامه هر دو کشته می‌شوند.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
5بهخوان
بودن یا نبودن، مسئله این است. آیا شریف‌تر آنست که ضربات و لطمات روزگار نا مساعد را متحمل شویم یا آنکه سلاح نبرد به دست گرفته، با انبوه مشکلات به جنگ برخیزیم؟ بدون شک بهترین نمایشنامه تاریخ و یکی از شاهکارهای ادبیات نمایش جهان تا زمانی که تاریخ وجود داشته باشه ، هملته. این شاهزاده دانمارکی دودل ، این آدمی که سخت میشه شناختش. چقد یک آدم میتونه نابغه باشه که انسانی خلق کنه در این ابعاد . هملت رو باید خوند و باید خوند و باید خوند.
2 سال پیش
5بهخوان
یادمه اولین کتابی که از شکسپیر خوندم هملت با ترجمه به‌آذین بود و اصلا نتونستم ارتباط برقرار کنم با نثرش. بعدها به پیشنهاد یکی از دوستان با ترجمه مسعود فرزاد دوباره خوندمش و خیلی روون‌تر و قابل فهم‌‌تر بود برام. فقط میتونم بگم ۵ستاره براش خیلی کمه.
2 سال پیش
4بهخوان
نمایشنامۀ جالبی بود، یک تراژدی کلاسیک در معنای واقعی کلمه، با جملات درخشانی که به‌حق شایسته تکرارهای کنونی است. پ.ن: پیشنهاد می‌شود حتماً با تفسیرهای ارزشمندی مثل آنچیزی که یاسپرس درباب هملت نوشته است خوانده شود؛ به روشن‌سازی زوایای پنهان متن عمیقاً کمک می‌کند.
6 ماه پیش
5بهخوان
خواندن شاهکاری که قرن‌ها در قامت یک اثر بزرگ و بس عمیق ایستاده است توفیقی‌ست که نصیبم شد. و چه نیاز ‌های انسان‌ها پست می‌نماید آن سان که برایش به جان یکدیگر می‌افتند و خون یکدیگر می‌ریزند؟ ستم چگونه سایه مرگ بر سر مردمان‌اش می‌اندازد. ای هملت، ای شاهزاده جوان ، از ایستادگی است سخن بگو! _«بودن یا نبودن، مسئله ای است. آیا بزرگواری آدمی بیش در آن است که زخم فلاخن و تیر بخت ستم پیشه را تاب آورد، یا آن که در برابر دریایی فته و آشوب سلاح برگیرد و با ایستادگی خویش بدان همه پایان دهد؟ مردن، خفتن، نه بیش؛ و پنداری که ما با خواب به درد‌های قلب و هزاران آسیب طبیعی که نصیب تن آدمی‌ست پایان می‌دهیم، چنین فرجامی سخت خواستنی‌ست.»
کتاب های دیگر ویلیام شکسپیرمشاهده همه