کتاب|

عمومی|

نمایشنامه

درباره‌ی کتاب شاه لیرلیر: فكر می‌كنی لطمه‌های این توفان ستیزه‌خو بر پوست‌مان اهمیت بسیار دارد؟ برای تو چنین است. ولی، در جایی كه درد بزرگ‌تری ریشه دوانده، درد كوچك‌تر به زحمت احساس می‌شود. تو از پیش یك خرس می‌گریزی، ولی در این گریز اگر پاهایت تو را به كام دریای خروشان بكشاند، به دهان خرس پناه می‌بری. جان كه در آسایش باشد، تن زود رنج می‌شود. توفانی كه در جان می است هر گونه احساس را جز آن یكی كه بر قلبم ضربه می‌كوبد از اندام‌های حسی‌ام سلب می‌كند. ناسپاسی فرزند! این آیا به آن نمی‌ماند كه دهانم دستم را كه برای رساندن غذا به سویش می‌آید گاز بگیرد؟ ولی من به سختی تنبیه‌شان خواهم كرد. نه، دیگر اشك نخواهم ریخت. در همچو شبی مثل امشب! آخ! ریگان، گونریل! پدر پیر مهربان‌تان كه با قلبی بخشنده همه چیزش را به شما داد... اوه! این یادآوری راه به دیوانگی می‌برد،‌ باید از آن پرهیز كرد، دیگر بس است.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
5بهخوان
شاه لیر یا لیرشاه یکی دیگه از شاهکارهای شکسپیره. قصه اینقد جذابیت داره و اینقد خوب شخصیت پردازی شده که اصلا میاز به تعریف نداره. اگر این کتاب رو دوست داشتید میتونید اقتباس سینمایی این فیلم رو که کوروساوا ساخته رو هم ببینید. ترجمه م.آ. به آذین هم ترجمه بسیار خوبی یه. در خوندنش تردید نکنید.
1 سال پیش
5بهخوان
واقعا واژه کم دارم برای بیان احساسم... بعد از خوندن هملت، فکر نمی‌کردم هیچ‌وقت نمایشنامه‌ای بخونم که تا اون حد زیبا و تاثیرگذار باشه. شاه‌لیر هم مثل هملت فوق‌العاده بود. همه ویژگی‌های یک تراژدی کامل رو داشت. همین‌طور که به پایان‌ش نزدیک می‌شدم اشک‌های من هم جاری شد. پ.ن: یه پیشنهاد! اگر خوندینش، بعدش مقاله زیبای The Theme of the Three Caskets از فروید رو هم بخونین. بخش عمده مقاله نگاهی هست به نمایشنامه شاه‌لیر. دقت نظر فروید، شگفت‌زده‌تون خواهد کرد.
1 سال پیش
4بهخوان
«این روزگار، دردش همین است که کورها را دیوانه ها رهبری می‌کنند.» «وقتی که حالمان رو به بدتری دارد، تا زمانی که میتوانیم بگوییم:[این دیگر بدترینِ همه است]، هنوز بدترین حال نیست.» شاه لیر را شکسپیر نوشته است. حدود چهار قرن قبل. اما کلماتش و روایتش از خیانت و خیانت پیشه ها کهنه نشده است. جملاتی از نمایشنامه باعث می‌شود نویسنده را صدای ازلی ابدی بشر در مذمت شر و پلیدی بدانیم. لیر که پادشاه بریتانیا است قصد کناره‌گیری از سلطنت و تقسیم کشور بین سه دخترش را دارد. اما قبل از تقسیم کشور از دخترانش می‌خواهد که میزان علاقه‌شان به پدر را بگویند. دو دختر اول با جملاتی شاعرانه و پر طمطراق نظر محبت پدر را جلب می‌کنند. اما دختر آخر که عزیزترین آنها برای پدر است، شاه‌کلید داستان را می‌گوید:« بدبخت من، که نمی‌توانم قلبم را در دهانم جای دهم. شما را من، اعلیحضرتا، آن‌گونه دوست دارم که وظیفه حکم می‌کند؛ نه بیشتر، نه کمتر.»
1 سال پیش
5بهخوان
من مجموعه‌ی نمایشنامه‌های شکسپیر رو که علاءالدین پازارگادی ترجمه کرده، وقتی بچه بودم خریدم اما بعداً متوجه شدم ترجمه‌ی چندان خوبی نداره و یا اقلاً از بعضی نمایشنامه‌ها ترجمه‌های بهتری وجود داره... به همین دلیل سعی کردم نمایشنامه‌ها رو تا حد ممکن از بقیه ترجمه‌ها بخونم، مگر اینکه ترجمه‌ی دیگه‌ای از نمایشنامه‌ای پیدا نکرده باشم... این‌ها رو گفتم تا به این برسم که لیرشاه رو من با ترجمه‌ی جواد پیمان که انتشارات علمی فرهنگی زده خوندم و جاهاییش انقدر گیج‌کننده بود که مجبور می‌شدم با ترجمه‌ی پازارگادی تطبیق بدم و بالعکس... همین باعث سستی من شد و باعث شد به قدری خوانش این نمایشنامه طول بکشه که کم‌کم مزه‌ی نمایشنامه از بین رفت... به عقیده‌ی من نمایشنامه در بهترین حالت باید در یک نشست، و حداکثر دو نشست خونده بشه، همونطور که در یک نشست تماشا می‌شه اما لیرشاه نشد که اینطور بشه.
کتاب های دیگر ویلیام شکسپیرمشاهده همه