دربارهی کتاب ادبیات کلاسیک جهان (هدا گابلر)انتشارات علمی فرهنگی منتشر کرد:
نمایش نامه هدا گابلر در چهارده پرده تنظیم شده است که در آن برخی از صفات انسانی به بلیغ ترین وجهی جلوه کرده است و خواننده را متاثر میکند این اثر قدرت ایبسن را در صورتگری چهره های زشت و گریه نامردمی های و خوی های ناپسند بشری به خوبی نشان میدهد.
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
هِدا گابلر اولین نمایشنامهایه که خوندم. شاید برای اولین بودن انتخاب مناسبی نبود. با وجود اینکه از خوندنش لذت بردم ولی احساسات متناقضی دارم نسبت بهش.
فکر میکنم باید بعدها دوباره بخونمش تا بتونم به این کتاب امتیاز بدم.
8 ماه پیش
5بهخوان
نمایشنامهی هدا گابلر آخرین نمایشنامهی ایبسن در سیر نمایشنامههای رئالیستی-ناتورالیستیشه و بعد از اون به نمایشنامههایی مدرنتر و با به قول بهزاد قادری هنر ناب میرسه. که مشخصهی ظاهری نمایشنامههای گروه اول حضور در یک خانه و یک صحنهی مشترکه (که از تئاتر ایبسن و استریندبرگ وارد سینمای صامت آلمان و بعدها سینمای برگمان میشه و به کامرشپیل شهرت پیدا میکنه)... با اینکه تعاریف زیادی از نمایشنامههای متأخر ایبسن میشه اما من علاقهی زیادی به آثار «هنر ناب» ایبسن ندارم... نمیدونم چرا... شاید به خاطر این که من ایبسن رو با خانهی عروسک و اشباح شناختم و انتظار چنین نمایشنامههایی ازش دارم... و یا شاید به خاطر اینکه به عنوان یه دانشجوی تئاتر از لحاظ فنی علاقهای به تغییر صحنه در نمایش ندارم و یا خیلی علل دیگه! به هر حال پس از مدتها یه کار رئالیستی-ناتورالیستی از ایبسن خوندم که سر شوقم آورد... و چقدر عجیب بود این شخصیت هدا گابلر!!!
9 ماه پیش
3بهخوان
هِدا جزو پیچیده ترین شخصیت هایی هست که خوندم و اسمش را لیدی مکبث دوم گذاشتم. دقیقا میتونم فقط با شخصیت لیدی مکبث قیاسش کنم.
رفتار و گفتار هدا واقعا قابل پیش بینی نیست. حتی حدس اینکه واقعا در فکرش چی جریان داره بسیار سخته خباثتی که هدا داره قابل مشاهده است چیزی که به نظر من لیدی مکبث به خوبی پنهانش میکرد.
در مجموع درسته که نمایشنامهی خانهی عروسک ایبسن بسیار معروف و مشهور و محبوب هست اما پرداختن به هدا و تفکر و تامل به این نمایشنامه خالی از لطف نیست و قطعا به مذاق خوانندهای که در پی کشف اینگونه شخصیتها هست خوش خواهد آمد.
1 سال پیش
4بهخوان
فکر کنم تا اینجا این نمایشنامهٔ موردعلاقهم از ایبسن بود. هدا واقعاً شخصیت عجیبی بود. من رو کمی یاد مادام بوواری فلوبر میانداخت و پایان نمایشنامه واقعاً غافلگیرکننده و سهمگین بود.