کتاب|

عمومی|

نمایشنامه

درباره‌ی کتاب کالیگولاانتشارات قطره منتشر کرد: حتی خورشید هم تاریکی دارد. اگر بگوییم که هیچ چیز معنی ندارد،باید نتیجه بگیریم که جهان بیهوده و مهمل است.اما آیا واقعا هیچ چیز معنایی ندارد؟من هیچ گاه معتقد به چنین چیزی نبوده ام. انسان تنها آفریده ای است که نمیخواهد همان باشد که هست. به دست آوردن خوشبختی بزرگ ترین پیروزی در زندگی است. بدون کار،هر نوع زندگی فاسد میشود. ترجیح میدهم طوری زندگی کنم که گویی خدا هست و وقتی مردم بفهمم که نیست.تا این که طوری زندگی کنم که انگار خدا نیست و وقتی مردم بفهمم که هست. ما میخواهیم در برابر سرنیزه هرگز سر تسلیم فرود نیاوریم تا قدرتی که در خدمت اندیشه نیست چیره نگردد...انسان برای ادامه ی «این تلاش»آفریده شده است.باید بدانیم که چه میخواهیم!به اندیشه معتقد باشیم،حتی اگر قدرت،برای فریفتن ما نقاب عقیده یا رفاه به چهره ی خود بزند... در جهانی که ناگهان از هر خیالی واهی و از هر نوری محروم شده است. انسان احساس میکند که بیگانه است. محبوب کسی نبودن فقط یک بدشانسی است،در حالی که عاشق نبودن،یک بدبختی است.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
1 سال پیش
5بهخوان
کالیگولا، قصه‌ای بیرون آمده از دلِ تاریخ، سرگذشت یک جنون فلسفی آمیخته با مسائل سیاسی. از همون دیالوگ و صفحات ابتدایی، کامو مشخص می‌کنه که این قصه برای زمین گذاشتن نیست!. تمام این دو‌ساعتی که می‌خوندم با خودم فکر می‌کردم که چقدر سوژه‌یابی باید با دقت باشه که به مسئله فلسفی انکار نویسنده، بخوره و جور دربیاد. مطالعه این کتاب بعد از بیگانه می‌تونه تصویر روشن‌‌تری رو برای فهم اثر ارائه بده. .... پ.ن: این کتاب چندین ترجمه خوب داره: ابوالحسن نجفی، پری صابر، پرویز شهدی. من پرویز شهدی رو مطالعه کردم و بنظرم ترجمه‌ی روان و خوبی بود
2 سال پیش
4بهخوان
" شاید من به چیزی اعتقاد نداشته باشم ، اما لزومی نمیبینم که اونو به لجن بکشم یا حق اعتقاد به آن را از بقیه سلب کنم " همین یه جمله میتونه دلیل خوبی برای خوندن این اثر باشه.
2 سال پیش
4بهخوان
ذهن من یه ویژگی مریض گونه(از نظر خودم)داره که بین خیلی از کتاب هایی که میخونم،فیلم و سریال هایی که می‌بینم و حتی اتفاقاتی که دنیای ورزش و علی‌الخصوص فوتبال میفته ارتباط برقرار میکنه.چی بگم،مغز منم اینحوریه دیگه🤷🏻‍♂️😅 حدودا سال ۲۰۰۵،تیم اینترمیلان ایتالیا یک مهاجم برزیلی عالی داشت به اسم آدریانو.آدریانو آمار فوق العاده‌ای داشت.هر موقعیت گل رو به راحتی گل میکرد تا اینکه تلفن زنگ خورد... پشت تلفن خبر مرگ پدرش رو شنید و به کل نابود شد و هیچوقت به سایه گذشته خودش هم نرسید،حتی وارد باندهای قاچاقچی مواد مخدر برزیل هم وارد شد. حالا چه ربطی به کالیگولا داشت؟ داستان از جایی شروع میشه که کالیگولا،قیصر روم،خواهر خودش رو که در واقع معشوقه خودش هم هست از دست میده و کالیگولا به نکته‌ای میرسه که:مرگ هم وجود داره،پس چرا زندگی کنم؟ و ((همه مردم می‌میرند ولی خوشبخت نیستند.)) در واقع به یک پوچی میرسه و تنها خواسته اش اینکه که به قدرت ناممکن برسه در حدی که مرگ و زندگی مردمان سرزمینش هم دست اون باشه.محتوای این کتاب خیلی وابسته به کتاب اسطوره سیزیف هم هست. در افسانه سیزیف، کامو دو واکنش متداول نسبت به ابسوردیسم را رد می‌کند. واکنش اول که «خودکشی فیزیکی» نام دارد، به نوعی اطاعت محض از پوچی است. انسانی که معنایی در زندگی نمی‌بیند، بهتر است به زندگی خود پایان دهد. کامو همچنین چیزی که خودش از آن به عنوان «خودکشی فلسفی» نام می‌برد را هم رد می‌کند. این رویکرد بر این باور است که به منظور این که به نتیجه‌گیری پوچ گرایانه نرسیم، بهتر است کلا در مورد این مسائل تفکر نکنیم. آلبر کامو، درباره کالیگولا می‌نویسد: کالیگولا مردی است که شور زندگی او را تا جنون تخریب پیش می‌راند. مردی که از بس به اندیشه خود وفادار است وفاداری به انسان را از یاد می‌برد. کالیگولا همه ارزش‌ها را مردود می‌شمارد. اما اگر حقیقت او در انکار خدایان است، خطای او در انکار انسان است. این را ندانسته است که چون همه چیز را نابود کند ناچار در آخر خود را نابود خواهد کرد. این سرگذشت انسانی‌ترین و فجیع‌ترین اشتباهات است. خلاصه که بخونیدش.✌🏻✌🏻 بخشی از کتاب:📚از دست دادن زندگی چیزی نیست و هر وقت که لازم باشد من این شهامت را خواهم داشت. اما از دست رفتن معنای زندگی و نابود شدن انگیزه هستی، این است آنچه تحمل‌کردنی نیست. نمی‌شود بی‌انگیزه زندگی کرد.
2 سال پیش
5بهخوان
شرح مرگ آگاهی محض، شرح مرگ آگاهی کور؟!
کتاب های دیگر آلبر کامومشاهده همه