دربارهی کتاب جنگ آخر زمانانتشارات آگه منتشر کرد :
در اواخر قرن نوزدهم،زمانی که مستعمره نو استقلال برزیل غرق در شورناسیونالیستی اعلام
جمهوری میکند و مردمان شهرنشین،خود را برای جهشی حماسی به سوی دنیای جدید و
مدرنیته آماده میکنند،در مناطق عقب افتاده صحرا جنبشی دیگر شکل میگیرد.بهناگاه مردی
غریب با سر و رویی غریبتر از دل بیابانهای سوزان بیرون میآید و روستا به روستا و واحهواحه
پای پیاده میرود و با موعظههای آتشین خود مردمان را مجذوب و مرعوب میکند.این مرد که
گویی از اعماق قرون برخاسته جمهوری را حکومت شیطان میداند و با هر چیزی که نشان از
تجدد دارد خصومت میورزد.او آخر زمان را به مردم وعده میدهد و میکوشد تا آنان را با ایمانی
عتیق با هم متحد کند.و مردمان از پی او روان میشوند و دیری نگذشته تودهای عظیم از مردمان
فقیر و مفلوج و مطرود و عاصی چون موجی سهمگین بر خاک پرت افتاده «کانودوس» فرود
میآید و جامعهای تشکیل میدهد که به هیچ چیز جز خودش شبیه نیست.از آن پس نام
«کانودوس» کابوس جمهوری نوپا میشود.
جنگ آخر زمان داستان برخورد دو بخش ا زجامعه است که سالیان سال از هم دور مانده و هر
یک در رویاهای بیبنیاد خود فرو رفته بودند و اکنون در جنگی بیامان با یکدیگر دیدار میکنند.
ماریو بارگاس یوسا،برنده جایزه نوبل ادبیات،این رمان را که چند سال وقف نوشتن آن کرد،
بلندپروازانهترین کار خود میشمرد.
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
جنگ آخرالزمان
"مصائب تاریخی یک سوتفاهم ملی"
از ابتدای مطالعه این رمان ٩٠٠ صفحه ای یقین داشتم که هیچ چیزی راجع به آن نخواهم نوشت! اصلا و ابدا! اما توضیح پایانی نویسنده در انتهای کتاب مرا مجاب کرد که چند خطی درباره آن قلم فرسایی کنم.
۴٠٠ صفحه پایانی را در طول ۴ روز مطالعه کردم. الان که این متن را با سری سنگینی و پلک هایی خسته می نویسم، حس تشویش و اضطراب تمام وجودم را دربرگرفته است. آخرین بار طعم گس این احساس را از تماشای فروریختن بمب های ناپالم ارتش ایالات متحده بر سر روستاییان بدبخت ویتنامی چشیده بودم. بمب هایی که همچون مواد مذاب پوست و گوشت زن و مرد و کودک را به همراه تمام درختان و خانه های ساده شان درهم می بلعید. جنگ آخرالزمان برای من"کلافه کننده" بود.
«سو تفاهم» اولین واژه ای است که با توضیحات یوسا در انتهای کتاب به ذهن تان خطور می کند و اتفاقا نویسنده یا مترجم خوب این اثر -عبدالله کوثری- نیز از آن بهره برده است.
تغییر نظام سلطنتی برزیل به جمهوری تقریبا بدون خونریزی بود. نظامیان با حمایت روشنفکران و به طور خاص پیروان مکتب پوزیتیویسم توانستند نظام سلطنتی را ساقط و جمهوری را برپا کنند. ایده جمهوری خواهان برخلاف تصور اولیه شان در همه جا طرفدار نیافت و در مناطق دور از ساحل باهیا که به طور خاص بومیان و فقیرترین مردم برزیل زندگی می کردند شورش آغاز شد. شورشیان به رهبری کونسولیرو کشیشی مرموز و افسانه ای بر ضد نظام جمهوری قیام کردند و آن را ضد مسیح خواندند. اگر تا اینجا گمان کردین که این شورش صرفا یک اختلاف ساده مذهبی یا افراطی گری دینی بوده باید عرض کنم که شاید مساله به این سادگی نباشد. نظام کلیسا آن کشیش را رد کرد اما شخصیت خاص و جذاب او سایر کشیش های کاتولیک مسلک منطقه و حتی جانیان و شرور ترین افراد را به دور خود جمع کرد. کشیش تبدیل به منجی و محبوب قلب های بسیاری شد. مردم از دورترین نقاط برای دیدن او سفر می کردند و انسان های زیادی زندگی خود را تحت تاثیر او تغییر دادند. در هر صورت نظام جمهوری، خودمختار شدن منطقه کانودوس را برنمی تابد و چهار بار به این منطقه لشکر کشی می کند تا در نهایت آتش این به اصطلاح فتنه را بخواباند. این کتاب روایت این جنگ و صحنه هنرمندی نویسنده در به تفصیل کشیدن نبردی است که بیش از یک قرن قبل از او به وقوع پیوسته است.
به خاطر دارم که در کتاب تعلیمات اجتماعی قدیم انقلاب و تغییر نظام سیاسی کشور را جزو تغییرات سخت و دشوار در تاریخ یک کشور دسته بندی می کردند. تغییر نظام سیاسی برزیل و کوتاه شدن دست سرمایه داران محلی از قدرت نیز اگر چه در ابتدا نوید پیشرفت کشور برای تبدیل شدن به پاریس یا آمریکایی جدی را سر می داد اما قضیه کانودوس نقطه سیاه و دمل چرکینی بود که بنابر شهادت نویسنده تا زمان حاضر در خاطر بومیان و مردم محلی آن منطقه سینه به سینه نقل می شود. کشته شدن ۴٠ هزار نفر در یک منطقه دور از دسترس و در استانی به ظاهر کم اهمیت حادثه کوچکی نبود، به خصوص اگر زاویه گرفتن مردم این منطقه با جمهوری خواهان همراه شود با تیترهای درشت و احساسی جریده نویسانی که سوار بر فضای مطبوعاتی کشور بر آتش التهابات امنیتی و سیاسی بیافزایند و قدرت طلبان تازه به تخت ریاست رسیده را به سوی نبردی با مخالفان جمهوری سوق دهد.
برخلاف نقدها و معرفی هایی که از این رمان ملاحظه کردم من از "جنگ آخر الزمان" خوشم نیامد. دلیل این مساله هم صرفا بیان خشونت عریان و لجام گسیخته ای که مو را برتن سیخ می کند نیست بلکه حجم کتاب و تفصیل جزئیاتی است که شاید سهم عمده ای در فضاسازی این شورش نداشته اند. بیان زمینه های درونی افراد، معرفی شخصیت ها، ترسیم فضای حاکم بر مطبوعات، نظامیان و بومیان منطقه و تمام نکاتی که یوسا را بر آن داشت تا این تراژدی را به رشته تحریر درآورد می توانست در حجمی کمتر نوشته شود تا برای خواننده ملال آور نباشد.
در مورد هر یک از شخصیت های کتاب می توان زیاد نوشت و سخن گفت اما من به طور کلی خیلی با آنها ارتباط برقرار نکردم
9 ماه پیش
5بهخوان
بیشتر از هر چیز در این کتاب از موضع نگرفتن نویسنده نسبت به طرفین جنگ حیرت زده شدم. اینکه ۹۰۰ صفحه رمانی بنویسی اونم در رابطه با جنگ و سیاست و هیچگاه جهت گیری نکنی، هدف یوسا هست یعنی نشان دادن تساهل؛ چیزی که شخصیت های رمان از آن بی بهره اند و دلیل اصلی مشاجره بین آنهاست.
.
تنها نقدم به انتشارات این کتابه که تعداد غلط های املایی و نگارشیش آزاردهنده بود. امیدوارم در چاپ های بعد نسبت به تصحیح متن اقدام بشه.
1 ماه پیش
4بهخوان
***هشدار اسپویل***
جنگ آخر زمان رمانیست رئال از یک واقعهی تاریخی در کشور سامبا و قهوه!
در بین سالهای ۱۸۹۶ لغایت ۱۸۹۷ جنگی موسوم به کانودوس به وقوع میپیوندد.
در مناطق فقیر نشین ایالت باهیا در برزیل، یک واعظ که دارای خصوصیات کاریزماتیک بوده و در بین مردم به مرشد معروف، از شهری به شهر دیگر سفر میکند و پیشبینی میکند که دنیا در سال ۱۹۰۰ به پایان خواهد رسید!
به هر جایی که میرود پیروانی جمع میکند که بسیاری از آنها با پیوستن به او نامهای جدیدی پیدا می کنند. آنها از میان بدبختترین طبقات جامعه میآیند: بردگان سابق، هندیها، دهقانهای دورگه و ... یک راهزن وحشی، شیطان جوائو، ابوت ژوائو میشود! توبهکاری که نوزادش را به قتل رساند، مادر مردان میشود. و...
امپراطور برزیل از سلطنت خلع و یک جمهوری سر بر آورده است. قانون اساسی جمهوری نوظهور، کلیسا و سیاست را از هم جدا میکند و مالیاتهای جدید، سرشماری و سیستم متریک را وضع میکند. وقتی مرشد در مورد این تغییرات آگاه میشود، اعلام میکند که جمهوری برزیل دجال است. پس از درگیری با نیروهای پلیس به دلیل پاره پاره کردن پوسترهای دولتی، مشاور تصمیم میگیرد که او و پیروانش در یک مکان مستقر شوند، محلهی متروکه کانودوس، متعلق به بارون کانابراوا.
یک آنارشیست اسکاتلندی به نام گال، در طول یک دهه تلاش میکند آگهی حمایت از کانودوس را در روزنامهی متعلق به سیاستمدار جمهوریخواه یعنی گونسالوز چاپ کند. گونسالوز که فرصتی برای افزایش قدرت جناح خود و تضعیف سلطنتطلبان فراهم میبیند، تصمیم میگیرد یک بازی سیاسی راه بیندازد. او گال را به یک جلسهی مخفی دعوت میکند و در آن پیشنهاد قاچاق سلاح به کانودوس را برای کمک به شورشیان برای مقاومت در برابر نیروهای نظامی که برای سرکوب آن راهپیمایی میکنند، مطرح میکند. شورشیان قبلا یکی از تیپهای ارتش را شکست داده بودند که این تبدیل به مایهی شرمساری دولت گشته بود. دولت فدرال حالا مصمم به سرکوب آن شده بود. اگرچه گال از مذهب متنفر است اما معتقد است جامعه کانودوس روح انقلابی مردم را علیه دولت تجسم میبخشد. او مصمم است به آنجا سفر کند، زیرا در طول سالهای مبارزات انقلابی خود در اروپا تنها شاهد شکست بوده است و این بود که با پیشنهاد گونسالوز موافقت میکند.
وقتی گال با محمولهی سلاح منتظر روفینو که راهنمایش برای حمل محموله بود، مورد حملهی سارقان مسلح قرار میگیرد. بار سلاح توسط یک نفر به سرقت میرود اما گال تمام سارقان را میکشد و به همسر روفینو تجاوز میکند و پس از آن، آن زن، آنارشیست زخمی را در جنگل همراهی میکند.
در این میان حزب جمهوریخواه، سلطنتطلبها را متهم میکند که با انگلیسیها توطئه کردهاند تا ساکنان فقیر کاندوس را برای سرنگونی جمهوری بشوراند. گونسالوز در تلاش برای شکل دادن به افکار عمومی به نفع خود بود و مقالهای را در حمایت از این ادعاها در روزنامه منتشر میکند که توسط یک روزنامهنگار نزدیکبین نوشته شده است.
حملهای دیگر برای سرکوب انجام میشود اما دومین تیپ ارتش نیز شکست میخورد و تحت فشار جناح جمهوریخواه، دولت فدرال یک هنگ کامل را به فرماندهی قهرمان جنگ، سرهنگ موریرا سزار اعزام می کند تا شورشیان را یکبار برای همیشه در هم بکوبد. در این میان در حالیکه گال به دلیل جراحاتش به شدت ضعیف شده است، یکی از دوستان روفینو از راه میرسد و موهای قرمز متمایزش را میتراشد. وقتی از او سوال میپرسند که چرا گال را نمیکشد میگوید این وظیفهی روفینو است که انتقام توهین ناموسش را از او بگیرد. کمی بعد، به همراه یک جسد سوختهی ناشناس و تفنگهای دزدیده شده، این تکه موی قرمز و متمایز توسط گونسالوز برای اثبات استفاده میشود که گال مامور قاچاق سلاح به کانودوس از طرف پادشاهی بریتانیا بوده و در نتیجهی این ادعا حمایت بیشتر جمهوریخواهان را جلب میکند.
روزنامه نگار نزدیکبین مامور گزارش حملهی قهرمان جنگ میشود و شخصا فرمانده را همراهی میکند. در مسیر سرهنگ سزار بیمار میشود و مجبور میشود بر خلاف میل باطنی خود در املاک بارون استراحت کند تا بهبود یابد.
روفینو به سراغش استاد سابقش رفت تا جهت جدایی از ژورما رخصت بگیرد تا بتواند برای انتقامش از گال اقدام کند اما با تعجب بارون از زنده بودن گال به شدت غافلگیر میشود و بارون را هدایت میکند تا نقشه گونسالوز را اجرا کند. وقتی که با سرهنگ روبرو می شود، سرهنگ فاش میکند که او یکی از طرفین توطئهی گونسالوز است و هدف او ایجاد یک جمهوری دیکاتوری و مدرنیزه کردن برزیل است.
روفینو در حالیکه مقدمات حمله در کانودوس فراهم آمده بود، در جستجوی گال متوجه میشود که گروهی به دستور بارون، گال رو دزدیده اند و به کلومبی بردهاند. بارون در تلاش بود تا مانند سرهنگ، گال را متقاعد کند تا از نظر سیاسی او را یاری رساند. او میخواست گال زنده بودنش و همچنین توطئهی گونسالوز را افشا کند اما گال نمیپذیرد و بارون او را رها میکند. مدتی بعد گال و روفینو با یکدیگر رو برو میشوند و همدیگر را میکشند.
با وجود حملهی ویرانگر و سنگین تیپ قهرمان جنگ، این حمله نیز برای ارتش یک فاجعه به حساب میآید. سرهنگ سزار، قهرمان جنگ کشته میشود و اردوگاه زیر و رو میشود. دولت در پایتخت ارتش دیگری را برای انتقام از شکست قهرمان جنگ اعزام میکند.
روزنامه نگار نزدیکبین که عمیقا تحت تاثیر دوران حضورش در کانودوس است تصمیم میگیرد کتابی بنویسد و وقایع آن را تحلیل کند چون معتقد است همه چیز پیچیده و مرموز بوده است.
در میانهی جنگ مرشد میمیرد و هنگامی که ارتش به پیروزی نزدیک میشود و آمادهی فتح کانودوس است، ژوائو کوچیکه پیشنهاد آتشبس را میدهد اما ژوائو گندهه از بیم اینکه ارتش گلویشان را میبرد به هر که از راه میرسد شلیک میکند.
در نهایت وقتی که بارون پایان گزارش روزنامهنگار را میخواند به اتاق همسرش میرود و او را خفته در بغل خدمتکارش میبیند. افسرده و در اثر انفجار شهوت به خدمتکارش تجاوز میکند در حالیکه همسرش او را تماشا میکرد.
در نهایت این رمان با انفجار دینامیتی برای سرنگون کردن آخرین ساختمان برافراشته دپر کانودوس به پایان میرسد و در حالیکه یک سارق سابق به دنبال ابوت ژوائو میگشت، توسط یک زن مسن مطلع میشود که او را دیده که توسط فرشتگان به آسمان صعود کرده است.
حرف آخر
این کتاب برخلاف دوستان عزیزم که آن را بهترین کتاب یوسا میدانند برای من بهترین نبود. دلیلش را همراه معرفی مفصلتری در یک ویدئو ضبط، در یوتوب آپلود کردهام و امشب از ساعت ۲۰ به وقت تهران منتشر خواهد شد. در اینجا فقط به این نکته بسنده میکنم که این کتاب اصلا در حد و اندازههای «گفتگو در کاتدرال» نبود و آن کتاب با فاصله بهترین اثر یوسا (از دید من) به شمار میرود.
4 ماه پیش
5بهخوان
با نمایش این دیدگاه داستان کتاب فاش میشود.
تصور مرگ یک نفر آسانتر است تا مرگ صد نفر،یا هزار نفر .مصیبت وقتی تکثیر بشود انتزاعی می شود .آدم از چیزهای انتزاعی کمتر ناراحت می شود